به نام خدا
بار دگر سفر آغاز کرد
آن شیر مرد
رفت از مرز پرگهر
از مهد شهامت
دیار شهادت
رفت به جنگ روبهان و گرگان
آن خصمان بشریت
سیه رویان فریبکار
آن شیاطین روزگار
رفت تا که فریاد کند
غم انسان را یاد کند
رفت...
رفت تا رسوا کند
زراندوزان آدم کش
آن برده داران آزادیخواه را
تا که برملا سازد
راز خون آلوده ی این تمدن
دروغهای بیشمار مدرنیته را
او رفت تا پرسد
از دوران استعمار
از برده داری
از استثمار و استحمار
پرسد از شب ظملانی شب پرستان
از سقوط انسانی شهوت پرستان
هان ای جماعت صد رنگ بد رنگ
ننگ بر رنگهاتان صد ننگ
ای گرگان روبه مزاج
شما خیانتها نمودید بر انسان
جفا نمودید بر حق و حق طلبان
شما بر انسانیت تاختید
خوی حیوانیت را برتر ساختید
همه را جز خود بربرخواندید
بربریت خویتان بود
همه را بر مسلک خویش دانستید
خود را برتر از همه
از خدا هم بالاتر دانستید
یادتان باد از روزگار بربریت خویش
از خوی عصبیت بر قبیله ی خویش
خون انسانها بر گرده ی شماست
نه خون که
روح انسانیت را به تاراج بردید
هر چه عرض و ناموس در جهان بود به غارت بردید
شیطان گشت مسئله آموز مکتب شما
کردید مسجود ملائک را بنده ی شیطان
این همه بود ارمغان تمدن شما
کلمات کلیدی: