به نام خدا
نکاتی چند از عاشقانه های آرام
نادر ابراهیمی
جای عشق در زندگی ما کجاست؟
مشکل، زندگی را زندگی می کند.
مشکل به زندگی معنی می دهد.
عاشق زمزمه می کند فریاد نمی کشد.
درد ملک عاشقان است.
ما خوشبختیم: شکنجه شدگان خوشبخت، و آنها سیه بختند: شکنجه کنندگان سیه بخت.
حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگهداشتن عشق است.
عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.
کوچک باشین تا بزرگ شویم، بزرگ جایی برای بزرگ شدن ندارد.
یکبار، یکبار و فقط یکبار می توان عاشق شد.
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی ست که خود ، پیوسته خواهان نو شدن است، و دیگرگون شدن.
مگذار که عشق به عادت به دوست داشتن تبدیل شود.
عاشق کم است، سخن عاشقانه، فراوان.
روزگاری است که دیگر کلام عاشقانه، دلیل عشق نیست، و آواز عاشقانه خواندن، دلیل عاشق بودن.
درد این است که در عصرما، خالصانه گفتن را هم یادگرفته اند.
هرگز انتظار ندارم مرا همان قدر دوست داشته باشی که دوستت دارم. من باید عاشق تو باشم در حد ممکن عشق وآرزومند آن باشم که مرا بخواهی، هر قدر که بخواهی.
آنها که هستند می جنگند و آنها که نمی جنگند نیستند تا بجنگند.
عشق عکس یادگاری نیست. عشق گرانبهاترین کالای مصرفی جهان است.
جامع ابن داود: باطل اباطیل.هیچ چیز در زیر اسمان خدا تازه نیست.
ما در جنگیدن با زمان، کمی کوتاه آمدیم و چنین شد که توانست بر ما مسلط شود.
گرانی مرض جوامعی است که همه مردمش تن به تولید نمی دهند.
عشق گرچه ازبطن شوریدگی می روید؛ اما مثل عدد ، قانون پذیر است و باقی. ما قوانین استوار عشق را لحظه ایی از یاد بردیم.
واقعیت عشق در بقای آن است حقیقت عشق در عمق آن.
عشق قیام پایدار انسانهای مقتدر است در برابر ابتذال.
عشق یک کالای مصرف کردنی است نه پس ازاندازکردنی.
عادت اراده را نابود می کند. عادت بازداشت کارکرد اندیشه است.
عاشق دمادم چیزی را نو می کند، چیزی، حتی بسیار بسیار کوچک را.
عشق اوج خواستن است؛ خواستن اوج اقتدار اراده.
هرگز چیزی به اندازه عادت نفرت انگیز نبوده است.
عادت فرسودگی است، ماندگی، آب راکد، مرداب.
مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی معجزه نمی کنیم؛ مشکل ما این است که همانقدر که ویران می کنیم ، نمی سازیم.
همیشه شبه عشق در کنار عشق بوده است و شبه صداقت در کنار صداقت.
لبخند، تذهیب زندگی است.
عشق خطرناک است نه عاشق.
عصر، عصری است ک مردم فقط از ترس پزشکان پس انداز می کنند.
قلب برخی پزشکان از سنگ سخت تراست.
عشق خوب دیدن است، خوب چشیدن، خوب بوییدن، خوب زمزمه کرن، خوب لمس کردن. عشق مجموعه یی از تجربه های زنده ی دائمی طاهرانه است.
هنر، عشق و زندگی یک چیز است به سه صورت.
طب روزگار ما ، عشق را با قدرت اهریمنی خویش رد می کند تا یتواند شهوت را سریر سلطنت نا مبارک خویش کند.
عاشق عدد نمی فهمد . فقط لینرا حس می کند که عدد، مثل عشق، در بی نهایت خدا جاری است.
عدد بی نهایت است.
خدا بی نهایت است.
عشق بی نهایت است.
خدا، همان عشق است.
زندگی ، بهانه بر نمی دارد. زندگی، به جز مجموع آنچه که انسان در راه ساختنش مصرف می کند، دروغی است بزرگ. مصرف کردن ذره ذرع زندگی، اما نه مصرفی کردن زندگی.
شبه روشنفکران، واژه ها ، اندیشه ها و مفاهیم را مصرف نمی کنند، مصرفی می کنند: دستمالی، چرک، بدشکل، مندرس، بی آبرو، غیرقابل کاربرد به هنگام ضرورت.
هیچ یاس مسلمی نیست که قطره یی از امید را در قلب خود نگه ندارد.
هیچ بدبینی مفرطی نیست که مملو از ذرات شناور خوش بینی نباشد.
هنر ادراک حرکت زیبای ذرات تفکرات و عواطف انسانی است.
فرش فقط زیبایی نیست، فلسفه مقاومت خاموش و چند هزارساله یک ملت است.
عشق به زن ، عشق به رویش است؛ عشق به خاک.
عشق صادقانه به زن، فاصله ای با عشق به وطن ندارد. گرچه اولی حادثه است و دومی ضرورت.
عاشق شدن مساله یی نیست؛ عاشق ماندن مساله ماست. بقای عشق نه بروز عشق.
عشق به اعتبار مقدار دوامش عشق است نه شدت ظهورش.
عشق یک چتر بارانی است برای دو نفر.
همه چیز بدون تردید، قابل تغییر است و از نو ساختن.
انکار قله هرگز هیچ قله ی رفیعی را نمی ساید.
انسان مسلما در هفته به دو روز تعطیلی نیاز دارد: روز اول برای رفتن به کوه و دشت... و روز دوم برای رسیدن به خانه و استراحت کردن.
ما در خدمت کاریم یا کار در خدمت ماست؟
آنها که شعار نمی دهند ، فقط به خاطر این است که می ترسند که مجبور شوند پای شعارهایشان بمانند و نسبت به شعارهای خود وظیفه مند شوند.
تختی: به خودم فرصت نمی دهم که گرفتار اندیشیدن به آن لحظه ای شوم که پرچم وطنم ، در میان دو پرچم، بالا می رود. اگر بخواهم گرفتار این نوع خیالات شوم، از کار و زندگی می افتم و دیگر هرگز آن پرچم بالا نخواهد رفت.
کلمات کلیدی: