به نام خدا
نکاتی چند از گلستان سعدی
زن بد در سرای مرد نکو هم درین عالمست دوزخ او
زینهار از قرین بد زنهار و قنا ربنا عذاب النار
*****************
ای بار خدای عالم آرای بر بنده ی خود ببخشای
****************
نه ما را در میان عهد و وفا بود جفا کردی و بد عهدی نمودی
بیکبار از جهان دل در تو بستم ندانستم که برگردی بزودی
هنوزت گر سر صلحست باز آی کز آن مقبول تر باشی که بودی
*************
تا توانم دلت بدست آرم ور بیازاریم نیازارم
ور چو طوطی شکر بود خورشت جان شیرین فدای پرورشت
*************
سالها بر تو بگذرد که گذار نکنی سوی تربت پدرت
تو بجای پدر چه کردی خیر تا همان چشم داری از پسرت
**************
خر عیسی گرش بمکه برند چون بیاید هنوز خر باشد
*****************
بلوغ در حقیقت یک نشان دارد و بس آنکه دربند رضای حق جل و علا بیش از آن باشی که در بند حظ نفس خویش و هر آنکه درو این صفت موجود نیست نزد محققان بالغ نشمارندش
****************
تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی و آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی
**************
دونان چو گلیم خویش بیرون برند گویند چه غم گر همه عالم مردند
**************
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی ز دست خوی بد خویش در بلا باشد
**************
دشمن چو از همه حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند پس آنکه به دوستی کارهائی کند که هیچ دشمن نتواند
**************
بی هنران هنرمند را نتوانند که ببینند
*************
حکیمان دیر خورند عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیرات تا عرق بکنند اما قلندران چندانکه در معده جای نفس نماند و بر سر سفره روزی کس
*************
هر که در زندگی نانش نخورند چون بمیرند نامش نبرند
*************
صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشکی نمیرد
***************
سرکه از دسترنج خویش و تره بهتر زنان دهخدا و بره
***************
دشمن ب ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیادت کند
**************
یکی را که عادت بود راستی خطائی رود در گذراند ازو
و گرنامور شد بقول دروغ دگر راست باور ندارند ازو
***************
درویشی به مناجات در میگفت یا رب بر بدان رحمت کن که بر نیکان خود رحمت کرده ای که مرایشان را نیک آفریده ای
کلمات کلیدی: