به نام خدا
نکاتی از کتاب "1984"
نوشته جورج اورول. ترجمه حمید رضا بلوچ. انتشارات گهبد. چاپ نهم. 1393
مقدمه اریک فروم:
ص9:
رمان "1984" در واقع در مورد غرب است.
این جمله در مقدمه ی کتاب نشان می دهد که نویسنده گرچه در اوج مارکسیسم نگاشته شده اما منظورش تنها حکومتهای ظاهرا دیکتاتوری و تک حزبی همانند کشورهای کمونیستی نیست. بلکه هشداری به خود غرب داده است. با گذشت سالها از نگارش کتاب و توجه به اوضاع و احوال کنونی جهان می توان تحقق برخی از این هشدارها را دید.
هر چه که حزب حقیقت بداند، حقیقت است.
این حقیقتی است که در کشورهایی که احزاب بر شئون جامعه تسلط دارند نمایان است. همه چیز را در حزب و اهداف حزب می بینند. حداقل اعضای حزب هدفشان تنها اهداف حزب است و هر کس که هدفی بالاتر از آن داشته باشد در حزب جایگاهی نخواهد داشت.
ص10:
آلن هارینگتون در "زندگی در کریستال پالاس" "حقیقت متغیر" را به تصویر کشیده است. اگر موسسه ای که در آن کار می کنم ادعا کند که محصولاتش بهترین هستند این ادعا برای من تا وقتی که در آن موسسه کار می کنم حقیقت دارد.
حقیقت متغیر از دل نسبی گرایی بیرون می آید. غرب هم به جایگاهی رسیده که به حقیقت متغیر رسیده است و این همان سیاست یک بام و دو هوای غرب در برخورد با مسائل سیاسی جهان است.
ص11:
در نظامی که توجه به مفهوم حقیقت همچون یک حکم عینی مرتبط با واقعیت، منسوخ شده است، کسی که در اقلیت قرار می گیرد باید بپذیرد که دیوانه است.
دوگانه باوری: به این معناست که فرد به طور همزمان ، در یک مورد خاص، دو عقیده ی متضاد داشته باشد و هر دو را نیز بپذیرد.
ما در غرب صحبت از "دنیای آزاد" می کنیم هم شامل نظامهای متکی به آزادی و هم نظامهای دیکتاتوری همسو با ما می شود.
این دقیقا سیاست غرب است.
ص13:
ما جامعه ی خود را به گونه ای معرفی می کنیم که گویی در آن ، ابتکار عمل، فردگرایی و آرمانخواهی آزاد است، ولی در واقع تمام اینها فقط حرف است. ما جامعه ای صنعتی با مدیریت متمرکز هستیم که عمدتا ماهیت بوروکراتیک دارد و آرمان و انگیزه اصلی آنرا مادیات و پول تشکیل می دهد که با علایق مذهبی یا معنوی تلطیف شده است.
ص14:
1984 ما را از خطری آگاه می کند که تمام انسانها با آن رو به رو هستند. خطر جامعه ای با آدمهای ماشینی که کوچکترین نشانی از فردیت ، عشق و افکار نقادانه در آنها باقی نمانده است، ولی به دلیل دوگانه باوری از وضعیت خود آگاه نیستند. خودبینی است که این کتاب را صرفا داستانی درباره خشونت استالینی ارزیابی کنیم و اشاره ی آن به جامعه ی امروزی ما را درنیابیم.
فرهنگ غرب به دنبال همین جامعه است. شاید شیوه اش با آنچه در کتاب آمده متفاوت باشد اما هدفش همان است.
ص19:
صفحه ی سخنگو همه مردم را تمام وقت کنترل می کند.
دنیای دیجیتال امروز همینگونه رفتار می کند و دیگر حریم خصوص برای کسی وجود ندارد. این پیش بینی از شگفتیهای رمان اورول است.
ص20:
جنگ، صلح است.
آزادی، بردگی است.
نادانی، توانایی است.
غرب می جنگد و می گوید که برای صلح می جنگد. جنایتکاران جنگی صهیونیست را برندگان صلح نوبل اعلام می کند.
غرب به بهانه آزادی دادن به انسانها آنها را برده ی هواهای نفسانی خود می کند.
گرچه انسان از نظر علمی و فن آوری تواناتر شده است اما نادانی او بیشتر هم شده است. به گونه ای که دیگر برای عقل ارزشی قائل نیست.
ص27:
دشمن مردم
غرب با دشمن تراشی از اسلام و ترساندن مردم غرب سعی دارد اسلام را دشمن مردم معرفی کند.
ص29:
مراسم ابراز تنفر
کاری که رسانه های غربی انجام می دهند و علیه اسلام تبلیغات فراوان انجام می دهند همان مراسم ابراز تنفر است.
ص41:
عصر یکسانی و عدم تفاوت، دوران انزوا، عصر برادر بزرگ، عصر دوگانه باوری
غرب با پروژه جهانی سازی و ایجاد دهکده جهانی و نیز با ابزارهای دیجیتال و اینترنت به دنبال یکسان سازی فرهنگهاست.
ص47:
هرکس گذشته را در دست بگیرد، آینده را در دست دارد، هر کس حال را در دست گیرد، گذشته را در دست دارد.
غرب با تحریف تاریخ به دنبال همین هدف است. غرب با قدرتی که یافت همه گذشته را تغییر داد و حال را در دست خود گرفت.
ص63:
تنها هدف زبان نوین محدود کردن عرصه تفکر است. در نهایت ما امکان وقوع جرایم فکری را ناممکن می کنیم. چون دیگر کلمه ای برای ابراز آنها وجود ندارد.
ص76:
حزب سعی در نابودی غرایز جنسی داشت و در صورت عدم موفقیت سعی می کرد آنرا عملی پلید و کثیف جلوه دهد.
در غرب غرایز جنسی نابود نمی شود ولی به انحراف کشیده شده است تا هدف اصلی آن که تدوام نسل می باشد از مسیر خود خارج شود.
ص80:
آنها تا به آگاهی نرسند، طغیان نخواهند کرد، و تا طغیان نکنند به آگاهی نخواهند رسید.
این یک دور باطل است. برای به آگاهی رسیدن طغیان لازم نیست.
ص82:
سرمایه داران مالک همه چیز بودند و دیگران برده ی آنها محسوب می شدند. تمام زمینها، خانه ها، کارخانه ها، و پولها به آنها تعلق داشت.
اکنون نظام سرمایه داری مالک همه چیز است. جنبش 99درصدی موید همین مطلب است.
ص88:
می فهمم چگونه ولی نمی فهمم چرا؟
ص89:
آزادی آن است که بتوانیم آزادانه بگوییم دو بعلاوه دو می شود چهار. اگر این اصل پذیرفته شود، بقیه اصول به دنبال آن می آیند.
نظر قرآن این است که هر کس حرف حقی دارد بی واهمه و با شجاعت بگوید.
ص157:
بمبهایی که هر روز نقاطی از لندن را به آتش می کشیدند، توسط خود دولت اوشنیا و فقط به منظور تداوم ترس و وحشت در مردم بر سر آنان ریخته می شود.
این شیوه است که غرب در حادثه 11سپتامبر و اخیرا در حادثه شارلی ابدو دنبال کرد تا اسلام را خطری برای جهان معرفی کند.
ص174:
کارهای مخالفان: فدا کردن زندگی- کشتن- عملیات خرابکاری- تسلیم کشور به قدرتهای خارجی- تقلب- جعل- فساد افکار کودکان- مواد مخدر- رواج فحشا- شیوع بیماری های آمیزشی جهت تضعیف حکومت- اسید پاشی- خودکشی- طلاق
ص188:
مردم خاورمیانه برده هستند.
دید غربیان در قبل از انقلاب که عده ای آن دوران را دوران عزت ایرانیان می دانند اینگونه بوده است.
ص199:
جنگ در این دوران مانند جنگ حیواناتی است که نحوه قرار گرفتن شاخهایشان به آنها امکان صدمه زدن به یکدیگر را نمی دهد. چنین جنگی ذخایر کالاهای مصرفی را می کاهد و فضای فکری جامعه را به گونه ای که جامعه طبقاتی به آن نیاز دارد حفظ می کند.
جنگهایی که غرب در افغانستان و عراق و دیگر مناطق جهان راه می اندازد جنگهایی است تا به وسیله ی آن موقعیت برتر خود را حفظ کنند.
ص201:
مردم جهان به سه طبقه تقسیم می شوند: قوی- متوسط- ضعیف
هدف گروه قوی: حفظ موقعیت فعلی خویش
هدف گروه متوسط: عوض کردن جای خود با طبقه ی قوی
هدف گروه ضعیف: محو هر گونه تمایز و ایجاد جامعه ای که همه ی انسانها برابر باشند
ص209:
کارگران اگر به حال خود باشند نسل به نسل کار می کنند، بچه دار می شوند و می میرند بدون آنکه نیازی به طغیان در خود احساس کنند.
این در مورد اغلب مردم جهان حتی غربیان صدق می کند.
ص213:
اگر کسی می خواهد حکومت کند باید بتواند معنای واقعیت را برهم بزند. راز حکومت کردن این است که بتوان اعتقاد به خطاناپذیری خود را با توانایی درس گرفتن از اشتباهات گذشته در هم آمیخت.
غرب همیشه خود را برحق می داند و اجازه صدای مخالف را نمی دهد.
ص215:
اگر طبقه ممتاز قرار است موقعیت خود را همیشه حفظ کند باید شرایط ذهنی حاکم یک جور حماقت کنترل شده باشد.
این شیوه نظام سرمایه داری صهیونیست می باشد.
ص216:
سلامت عقل جنبه آماری ندارد. در اقلیت بودن موجب نمی شود خود را دیوانه بپنداری.
عقل و حق همینگونه هستند یعنی ثابت هستند و اکثریت و اقلیت در آن تغییری ایجاد نمی کند. ممکن است اکثریت ناحقی را حق بپندارند و یا کاری عقلانی را غیر عقلانی بدانند. این در اصل موضوع تغییری ایجاد نمی کند.
ص258:
قدرت وسیله نیست هدف است.
هیچکس یک حکومت دیکتاتوری را برای محافظت از یک انقلاب به وجود نمی آورد؛ بلکه انقلاب می کند تا یک حکومت دیکتاتوری ایجاد کند.
در اسلام عکس این است و قدرت تنها وسیله است. اگر انقلاب دیکتاتوری است انقلاب فرانسه هم همینگونه بوده است و به دیکتاتوری دموکراسی رسیده است.
ص261:
قدرت به معنی متلاشی کردن ذهن انسان و شکل دادن مجدد آن در قالب مورد نظر خودت است.
رسانه های غربی دقیقا در حال همین کار هستند.
ص262:
پیشرفت در دنیای ما رفتن به سوی درد بیشتر است. در دنیای ما تنها عواطفی که وجود دارند ترس، خشم، پیروزی و ذلت است. ما پیوندهای بین فرزند و والدین، مرد با مردم و مرد با زن را از بین برده ایم.
شیوه ای که غرب در پیش گرفته است.
ص270:
تنها چیزی که یاد می گیری تفکر به روش حزب است.
رسانه های غربی به دنبال این هستند که مردم دنیا همگی به شیوه ای که آنها می خواند فکر کنند.
کلمات کلیدی: