به نام خدا
ابیاتی از کتاب شیخ صنعان و دختر ترسا- نوشته وحدت هندی- مقدمه و تصحیح محمد خواجوندی
الهی گرچه حسنت عالم آراست دل ما در حجاب حب دنیاست
دل از بار گنه فارغ از این است که یارم رحمه للعالمین است
چه باک از گری بازار محشر که دل بستیم در سودای حیدر
ص16: زلال علم آب زندگانی است...
پس آهنگ سرای جاودان کرد ز شوق روی جانان ترک جان کرد
حقیقت از مجاز آمد هویدا که معنی می شود از لفظ پیدا
که من از جلوه خورشید داغم کجا از ره برد شمع و چرا غم
تو ای بیدل کجا دیدی جمالم که داری روز و شب شوق وصالم
مکن از عشق منع جان شیدا سمندر را ز آتش نیست پروا
بود در عاشقی این رسم دیرین که باید ترک جان گام نخستین
نگار لاله رخسار سمن بر بت مه پیکر و خورشید منظر
منم آشفته زلف سیاهت دل از کف داده ی روی چو ماهت
دلکش دلربا زیبا نگارا
جهان را ز حسن عالم آرا چو خورشید قیامت کرد احیا
گذشتن از صراط آسان بود نیز که دارد زلف ساقی دست آویز
مده ساقی دگر ساغر به دستم که من از گردش چشم تو مستم
به گلشن گر نبودی خنده ی گل کجا گستاخ می گردید بلبل
جهان تو جان تو و جانان من تو دلم تو دین تو ایمان من تو
ولی خواهم که گویندم در افواه که هست این از خریداران آن ماه
چو باشم از خریداران دلبر از اینم فخر باشد به محشر
جهان شد تیره بی رخسار دلبر شب آمد شد نهان خورشید انور
نزیبد در دیار آشنایی کسی را جز تو لاف کبریایی
که عشق از غیر دارد بی نیازی چه نسبت عقل را با عشقبازی
طبیب تن چه داند چاره ی دل که باشد درد دل را چاره مشکل
به من هجران آن دلبر همان کرد که ترک جان به جسم ناتوان کرد
نکو بنگر که با این چشم فانی نشاید دید حسن جاودانی
کلمات کلیدی: