شیخ احمد دیدات از جمله نوادر علمای اسلامی بود که با زبان روز آشنایی داشت. هزاران نفر در جهان به خصوص اروپا و آمریکا با شنیدن سخنرانیها و آثار او به دین اسلام مشرف شدند.
قبل از اینکه ایرانیها اورا بشناسند در سال گذشته امت اسلامی اورا از دست داد. در حالی که خبر فوت وی درصدر اخبار خبرگزاریها و سایتهای اسلامی انگلیسی و عربزبان دنیا قرار داشت، صدا و سیما و خبرگزاریهای ایرانی به نقل یک خبر دوخطی اکتفا کردند.
دیدات از اندیشمندان نامآشنای آفریقای جنوبی، اوایل انقلاب به ایران سفر کرد و تحت تأثیر امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی قرار گرفت. بازتاب این تأثیر شگرف را میتوان در سخنرانی وی پس از سومین سفرش به ایران (مارس 1982) دریافت، که به مناسبت سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی تقدیم موعودیان گرامی میکنیم.
خداوند متعال فرموده است:
و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثمّ لایکونوا امث?الکم.
ما با سوءِ ظن و ناباوری به تولّد معجزهآسای یک ملّت مینگریم، در حالی که وعدة تخلفناپذیر خداوند حکیم دربارة ظهور و سقوط اقوام که در این آیه از سورة محمد(ص) قرائت کردم تحقق مییابد. پروردگار در آخرین عبارات این آیه به ما انذار میدهد که در صورت روی گرداندن از انجام تکالیف، مسئولیتها و فرایض، قوم دیگری را جانشین ما خواهد ساخت.
این تعبیر را برادران اردوزبان ما در مواردی که انحرافی در جامعه میبینند به زیبایی به کار میبرند؛ تعبیری که در طول تاریخ و اعصار گذشته پیدرپی اتفاق افتاده است. خداوند که نخست قوم یهود
ـ بنی اسرائیل ـ را برگزید در قرآن فرموده است: «یا بنی اسرائیل، اذکروا نعمتی الّتی انعمت علیکم و انّی فضّلتکم علی العالمین»2 نعمت خداوند به آنان این بود که پرچمدار اشاعة دین خداوند در سراسر عالم باشند. چنین افتخاری ابتدا به قوم یهود ارزانی شد، اما آنان به تکلیفشان عمل نکردند. همان طور که در کتب مقدس مسیحیان آمده، حضرت عیسی(ع) از میان یهودیان برخاست و به آنان گفت: «پادشاهیِ خداوند از شما سلب و به قومی که تسلیم فرمان او هستند عطا خواهد شد.»3. قوم مورد اشاره، امت اسلامی است. نعمتِ شرافت بر سایر ملل، از یهودیان گرفته و به مسلمانان انتقال یافت. در آن زمان، مسلمانان شامل عربها بودند که به لطف خداوند افتخار یافته و مشعلداران نور و هدایت در جهان شدند. ولی دیدیم که آنها نیز سستی کرده و از همت عالی دریغ نموده و از خود ثمره چندانی باقی نگذاشتند. بنابراین خداوند قوم دیگری را به جای آنها برگزید. در تاریخ میخوانیم که ترکها و مغولها داغ هزیمت را بر پیشانی امپراتوری اسلام نهادند اما با پذیرش اسلام، مشعل اشاعه نور و دانش به دست آنان سپرده شد.
اقبال چه زیبا اشاره کرده است که: «مسلمانان! اگر ایرانیان یا عربها نابود شوند، شما پابرجایید چون جان شراب به سرشت پیاله وابسته نیست.» پیاله یا ظرف، کسی جز ملتها نیستند. اسلام به مرزهای جغرافیایی یا ملی محدود نمیشود. خداوند سنتش را بارها و بارها تکرار میفرماید. یهودیان را برگزید، سپس عربها را و چون سستی و بیلیاقتی آنان را دید ترکها را بر آنان مسلط فرمود و وقتی آنان نیز ادای تکلیف خود را زمین گذاشتند، قوم دیگری را برگزید و این سنت همچنان ادامه دارد. حال اگر شما از ادای صحیح تکلیف سر باز زنید خداوند قوم دیگری را که در انجام تکلیف پشتکار دارند بر میگزیند. نود درصد از جمعیت یکمیلیاردی مسلمانان جهان را سنیها تشکیل دادهاند. اهل تسنن به تکلیفشان عمل نکردند پس خداوند همان قومی را که ما کوچک و خوار میشمردیم یعنی ایرانیان و شیعیان را برگزید.
تاریخ به برادران ایرانی ما که شاه بر آنها سلطنت میکرد بسیار اجحاف کرده است. نام شاه ایران محمد بود. اما این مرد برخلاف نامش بهرهای از ایمان واقعی نبرده بود. تصور این امر برای شما دشوار است اما به ایران که بروید و با چشمان خود جامعه ایرانی را ببینید جزئیات بیشتری دستگیرتان میشود. شاه مهرة بیگانه بود. اگر ایران به اشغال هیتلر یا روسها در میآمد و به آنان ستم میشد قضیه را بهتر میفهمیدیم. عجیب اینجا بود که زمامدار این مملکت به زبان فارسی صحبت میکرد و نامش محمد بود. اما دل در گرو بیگانه داشت. شانزده سال اقامة نماز جمعه را ممنوع کرده بود. برای ما ایران به معنای شاه و شاه مساوی با ایران بود. زمانی به جدایی شاه و مردم ایران پیمیبریم که از نزدیک با واقعیات این کشور روبهرو شویم.
اولین جایی که رایحة دلانگیز برادری ایرانیان را استشمام کردم در فرودگاه رُم بود. پیش از سوار شدن به هواپیما مشکلی در زمینة روادیدمان پیش آمد که یکی از برادران نسبت به حل آن اقدام کرد. او به دفتر هواپیمایی ایران رفت و مشکل را برای خانم جوانی که حجاب اسلامی کاملی داشت مطرح کرد. لباس این خانم بسیار برازنده و زیبا بود. همین خواهر مشکل ما را حل کرد. این اولین صحنه از یک دختر مسلمان واقعی ایرانی بود که من و همراهانم مشاهده کردیم. بدین ترتیب اولین نسیم امت مسلمان ایرانی به چهره ما وزید.
ما را در ایران به هتل پنجستارهای به نام هتلاستقلال بردند. در برنامه سفرمان از جاهای گوناگونی دیدن کردیم. جایی به نام بهشت زهرا اولین مکان مورد بازدید ما بود.
پیش از سفر به ایران چیزهایی راجع به این مکان خوانده بودم و میدانستم که امام خمینی در بدو ورود به کشور مستقیماً به بهشت زهرا (س) رفته بودند. از خود می پرسیدم چرا ایشان به قبرستان رفتند؟! معمولا برای دعا کردن و طلب مغفرت برای درگذشتگان به چنین جاهایی می رویم. به هر حال قبرستان وسیعی است و مردمی که به آنجا می آمدند بر مزار شهیدان حضور یافته و روح خود را سبک می کردند. حدود هفتاد هزار نفر در راه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به شهادت رسیده بودند. مردم با شعار الله اکبر و با دست خالی، قدرتمندترین نیروی نظامی خاورمیانه را سرنگون کرده بودند. ما با دیدن احساسات گرم برادران و خواهرانمان به وجد آمده بودیم. مردم در هوای سرد نیمه زمستان روی زمین نشسته بودند. تصور کنید مردمی که بتوانند ساعتها چنین وضعی را تحمل کنند خداوند چه سرنوشتی برای آنها رقم خواهد زد! دو روز بعد طبق برنامه می بایست به بهشت زهرا برویم. کمی مردد ماندم که آیا نیازی هست این بار نیز به بهشت زهرا برویم یا نه؟! همسفرانم آماده رفتن شدند و من نیز ماندن را خلاف ادب دانستم. پس از رفتن دانستم که چه خوش اقبال بودم. بعد از ظهر پنج شنبه بود؛گویی که عید است. دهها هزار نفر برای تجدید قوای روحی به این مکان آمده بودند. در واقع تذکاری دائمی است که فراموش نکنیم " پسرم، پدرم یا برادرم جانش را در راه اسلام فدا کرد... " پس پنج شنبهها روز یادآوری است که آنها نیز آماده اند در راه اسلام از جانشان بگذرند.
به سالنی به گنجایش شانزده هزار نفر رفتیم که شاه برای به رخ کشیدن افسانه " نژاد آریایی " آن را ساخته بود. او خود را شاه شاهان و آریامهر مینامید. این مرض آریایی دیگر چه صیغهای است؟ هیتلر را که یادتان هست میگفت ژرمنها از نژاد آریایی هستند. هندوها به نژاد آریایی خود افتخار میکنند. اگر گجراتیها مسلمان نبودند آنان نیز به این مرض دچار میشدند. شاه ادعا میکرد خورشید آریاییهاست. او میلیونها دلار صرف ساختن یادمانی برای نیای آریاییاش، کوروش، کرد و برای یک کافر و مشرک ثروت مردمش را تباه کرد. او بنا داشت در سال 1984، بازیهای المپیک را در تهران برگزار کند تا موقعیت متکبرانهاش را تثبیت نماید. در سالنی که نام بردم، ورزشکاران به ورزش میپرداختند. متأسفانه ما مسلمانانِ آفریقای جنوبی مثل لاکپشت هستیم. با جوانان که در آفریقای جنوبی ملاقات میکنم میبینم چقدر بیحال و خمودهاند! اما جوانان ایرانی اهل ورزشاند؛ در حدّ استانداردهای جهانی. بسیار مسرور شدم وقتی فهمیدم آنها در افقهای آیندهشان اسلام را مدّ نظر دارند و از ملیت و نژادشان حرفی نمیزنند. اگر شاه به سلطنتش ادامه میداد الان دختران نیمهعریان برای هرزگی در خیابانها ریخته بودند!
برای تقویت روح، روان و اراده زنان و مردان بر اساس اخلاق اسلامی هر آنچه بخواهید در ایران یافت میشود. در بازدید از یک رژه نظامی، اقشار مختلفی را مشاهده کردم. کمبود نیرو وجود نداشت. ایرانیان به سلاح و ابزار نیاز دارند. سلاحهای اسرائیلیها را به ایرانیان بدهید آن وقت خواهید دید کلّ خاورمیانه به سرعت از مداخلة بیگانگان خلاص میشود. این کار از عهدة ایرانیان ساخته است. روحیة جهاد و شوق ترویج اسلام، در آحاد مردم ایران موج میزند. آنها قادرند بیست میلیون نفر را وارد میدان کنند. سلاح و امکانات داشته باشند همه آنها زن و مرد، کوچک و بزرگ به جهاد میروند.
دیداری هم با اسرای عراقی داشتیم. جنگ را عراق آغاز کرد. ایران در وضع آشفتهای گرفتار شده بود. عراق پیش خود حساب کرده بود اگر صهیونیستها میتوانند ظرف شش روز اعراب را شکست دهند پس آنها میتوانند ایران را سهروزه فتح کنند و دنیا گمان میکرد ایران ظرف یک هفته تکهتکه خواهد شد! از آن سه روز یا یک هفته یک سال و نیم گذشته است. نفرات و تجهیزات عراقیها در ابتدای جنگ به نسبت بیست به یک علیه ایران بود اما ایرانیها وضعیت فوق را دگرگون کرده و به نسبت سه بر یک رساندند که هنوز هم برابر نیستند. آنها توانستند عراقیها را عقب برانند و سرزمینهای خود را باز پس بگیرند از جمله تپهای به نام الله اکبر. پیش از مسافرتم به ایران، دکتر کلیم صدیقی به شوخی میگفت: «پایت را آنجا بگذاری شهید میشوی!...» کم مانده بود شوخی او درست از آب در بیاید. از یکی از شهرهای نزدیک مناطق جنگی خارج میشدیم. در راه به میدانی پُر از تانک رسیدیم. همسفرانم از اتوبوس پیاده شدند و از تانکها بالا رفتند تا عکس یادگاری بگیرند. سپس یکی از تانکها برای انجام حرکات نمایشی حرکت کرد که ناگهان از دوردَست صدای شلیک گلوله شنیدیم و بعد دود و گرد و خاک بود که به هوا میرفت. دوستانم وحشتزده به میان بوتهها خزیدند و معلوم شد که زیر آتش عراقیها قرار داریم. دور و برمان پشت سر هم گلوله سینه زمین را میشکافت و خدا با ما یار بود که کشته یا زخمی نشدیم. آن موقع به یاد حرف کلیم صدیقی افتادم. ما تا نیمهراه شهادت رفتیم.
نکتة تحسین بر انگیزی که در عیادت از مجروحان جنگ به آن پی بردم صبر عظیم آنان و پرهیز از
لب گشودن به شکایت و گلایه بود. یکی پایش را از دست داده بود اما یک قطره اشک هم نمیریخت و راهی برای بازگشت به جبهه میجست. آنها از بابت جراحت خود تأسف نمیخوردند بلکه به خاطر محروم شدن از حضور در جبهه و شهادت غصه داشتند! با هر اسیر عراقی که ملاقات کردیم سالم و سرحال بود و از لباس و غذا هیچ شکایتی نمیکرد. همه از پذیرایی دولت ایران و رفتار خوب با آنان اظهار رضایت میکردند. بعضی از آنها یک سال و نیم بود که در اسارت بودند. تعجب کردم چطور تا به حال کسی از میان اسرا خودکشی نکرده! از هر گروهی راجع به خودکشی احتمالی بعضی از اسرا پرسیدم بلا استثناء گفتند: هیچ کس. حال به دنیای به اصطلاح متمدن خودمان در آفریقای جنوبی که مراجعه میکنیم در مییابیم همین امسال بهرغم برخورداری از خوراک و پوشاک مناسب در زندانهای ما چند مورد خودکشی پیش آمد.
در یک جمع چهل نفری به زیارت آیت الله خمینی نایل شدیم. ایشان نیم ساعتی برای ما سخنرانی فرمودند. این مرد یک قرآن کامپیوتری بود. جَذْبهای شورانگیز داشت. کلامش از قرآن بود. اگر به سیمای این مرد مینگریستید بیاختیار اشک از چشمانتان سرازیر میشد. تا به حال مردی با آن نورانیّت ندیده بودم. با هیچ عکس و فیلمی نمیتوان این جمال را نشان داد. نامش نیز منحصر به فرد است: امام خمینی. کلمة امام برای ما اهل تسنن لفظی پیش پا افتاده است و امام جماعت مساجد را تداعی مینماید. اما شیعیان لفظ امام را فقط به یک عده اطلاق میکنند و آن دوازده امام هستند. شیعیان معتقد به امامتاند و امام برای آنها رهبر معنوی امت است. حضرت علی(ع) اولین امام شیعیان، سپس امام حسن(ع)، امام حسین(ع) تا آخرین آنها که نامش محمد است و در پنج سالگی غایب شده است و شیعیان منتظر بازگشت مجدد و در واقع ظهور او هستند. آنها از واژه «غیبت» استفاده میکنند که مفهومی شبیه خواب طولانی اصحاب کهف دارد. او تنها کسی است که اطلاق لفظ امام شایسته ایشان است. اکثر علما را «ملا» میگویند و آیت الله به معنای علامه است. آیت الله خمینی را صرفاً به جهت احترام، با لفظ امام خطاب میکنند؛ ولی شیعیان منتظر امام واقعی هستند. «روحالله» نامی است که پدر ایشان بر او گذاشته و به معنای «روح خداست» که در واقع لقب حضرت عیسی(ع) در قرآن میباشد. پس شیعیان منتظر ظهور
حضرت مهدی(ع) هستند و نه خمینی. آنها میخواهند مقدمات ظهور ایشان را فراهم کنند. ما اهل تسنن نیز منتظر حضرت مهدی(ع) هستیم با این تفاوت که شیعیان در حال تلاش برای زمینهسازی قیام او هستند امّا سنیها انتظاری منفعلانه میکشند و نشستهاند تا امام بیاید و همهچیز را برای آنها سروسامان دهد! ما خودمان را به قیل و قالهای پست مشغول کردهایم و میگوییم امام مهدی(ع) میآید و دنیا را برای ما پاک و تمیز میکند. خط فکری سنیها همین است. اما
امام خمینی(ره) به پیروانش میگوید: ظهور
امام زمان(عج) مشروط به آماده شدن شرایط برای قیام است و ما باید این شرایط را فراهم کنیم.
ما سنیها منتظر هستیم امام مهدی(ع) بیایند و ما را از مخمصه بیرون آورند، در حالی که شیعهها دنیا را برای ظهور ایشان آماده میسازند. در سفرم به ایران، همسفرانی از سایر کشورها نیز حضور داشتند که متأسفانه در جمع آنها بیماران فکری بسیاری مشاهده کردم. با عالمی از پاکستان به نام «مونا صاحب» برخورد کردم که معتقد بود برادران شیعه ما مشکل دارند! در ایران مردم با شنیدن نام امام خمینی سهمرتبه صلوات میفرستند اما وقتی نام پیامبر میآید یکمرتبه.
این عالم پاکستانی میگفت: «اینها دیگر چه مسلمانانی هستند؟! وقتی نام پیامبر (ص) میآید یکبار صلوات میفرستند اما با شنیدن نام خمینی سه بار بر خمینی صلوات میفرستند!»
به او گفتم: «آنها در این صلوات چه میگویند؟» گفت: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» گفتم: «محمد کیست؟ خمینی کیست؟ کسی که نام خمینی را محمد نگذاشته. آنها بر پیامبر درود و صلوات میفرستند و تو میگویی بر خمینی صلوات میفرستند؟!»
این بیماران را ببینید. عالمانی که ذهنشان آلوده به تعصب است و فقط دنبال عیب و ایرادها میگردند.
مثال دیگر مربوط به سجدة برادران شیعة ما بر گل خشک هنگام نماز خواندن است. او میگوید: «نگاه کنید اینها چه کار میکنند! عمل آنها شرک است. آنها یک تکه گل خشک را میپرستند!» من گفتم چرا از آنها نمیپرسید برای چه پیشانی بر خاک میگذارند تا منطق آنها را بدانید؟ اولین باری که سجدة شیعیان بر مُهر را دیدم در واشنگتن بود. دانشجویان ایرانی از من برای سخنرانی دعوت کرده بودند. وقت نماز عشاء که رسید بین همه مُهر پخش کردند. پیش خودم گفتم چه کار مضحکی! بنابراین مهر را کنار گذاشتم و همراهشان نماز خواندم. بعد از نماز، علت سجده بر گل خشک را پرسیدم و آنها گفتند: «ما باید هنگام نماز پیشانی را بر خاک بگذاریم و سه مرتبه بگوییم سبحان ربّی الأعلی و بحمده.» پس شیعیان پیشانی را برخاک میگذارند و نه بر فرشهای ساخت دست بشر. آنها با سجده بر خاک نهایت عبودیت را هنگام نماز به نمایش میگذارند. پس آنها بر خلاف تصور ما گل خشک را نمیپرستند. ما سنّیها همیشه شیعهها را به خاطر این کار مسخره میکنیم. در هواپیما دیدم دو نفر از برادران شیعه همان جا نماز خواندند. یکی از آنها مُهر داشت و پس از اتمام نماز، آن را به دیگری داد. شاید به نظر شما این یک شوخی باشد. چند نفر سنّی در هواپیما بودند و تنها یک جوان از میان آنها نماز خواند که بیتعارف، من نبودم. کار ما شده است خندیدن به دیگران. او در همان جایی که نشسته عملی را صد برابر بهتر از اعمال ما انجام میدهد و ما او را استهزاء میکنیم و بدون علم و آگاهی از منطق اعمالش دربارة او قضاوت مینماییم. ما مسلمانان آفریقای جنوبی در نمازمان خیلی اطوکشیده و تمیز هستیم. عربها، ایرانیان و سیاهپوستان مسلمان آمریکا به هیچ وجه با ما قابل مقایسه نیستند. با عربها که در صف نماز میایستید در رکوع اگر جا تنگ باشد نمازگزار بغل دستی برای باز شدن جای خودش به شما تنه میزند! (خنده حضار) چهار مذهب اصلی اهل تسنن (حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی) بیش از دویست مورد اختلاف در ادای نماز دارند. اما اختلافات خود را نادیده میگیرند. «شافعی» آمین را بلند میگوید و ما آهسته. آنها «بسم الله» را بلند میگویند و ما آهسته. هیچ ایرادی را هم به خود وارد نمیدانیم. من این آداب را از پدرم یاد گرفتم و او نیز از پدرش. همة مذاهب به یک اندازه معتبرند و مرجع استدلال آنها قرآن و حدیث است. با مالکی، شافعی و حنبلی مدارا میکنیم اما اسم شیعه که میآید حتی ریزترین تفاوتها را درشت میبینیم؛ چون طوری تربیت شدهایم که فقط چهار مذهب اصلی اهل سنت را قبول و شیعه را خارجی و مشرک قلمداد نماییم. چرا شیعه را به عنوان پنجمین مذهب نمیپذیریم؟ برادران شیعه از وحدت و یکپارچگی با ما سخن میگویند. آنها حرفی از شیعه به میان نمیآورند و روی اسلام که عامل وحدتبخش است تأکید میکنند. ما دست رد به سینه آنها میزنیم چون شیعه هستند. این القای شیطان است. شیطان کمر به تفرقة ما بسته. سنیها نود درصد جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل میدهند. اما از ده درصد بقیه که شیعه هستند و میخواهند برادر دینی ما باشند میترسند! اگر بنا به ترس هم باشد شیعهها به طریق اولی باید نگران باشند نه ما. کاش از احساس آنها خبر داشتید. در نماز جمعه از کنار ایرانیان که رد میشوید و آنها میفهمند خارجی هستید از دیدن شما چنان شاد میشوند که اشک از چشمانشان سرازیر میشود. آنها چنین احساسی به من و شما دارند و ما سنّیها دست رد به سینهشان میزنیم از بیم آنکه مبادا در آنها مستحیل شویم. بحث شیعه و سنی را چه کسی راه انداخته؟ سیاستبازها. اگر در جایی از سنیها خطایی سر بزند میگوییم این آدم ایمانش ضعیف است. اما کافی است خطایی را از یک شیعه ببینیم، آن وقت حکم به محکومیت میلیونها شیعه میدهیم.به نیوکاسل رفته بودم و به توصیه یکی از برادران به منزل آقای دکتری رفتم. هنگام صرف ناهار عکس «بورات» را روی دیوار خانهاش مشاهده کردم. میدانید بورات چیست؟ حیوانی شبیه الاغ با صورت زن که خرافهپرستان معتقدند زایندة نیروی الکتریسیته است! به او گفتم این دیگر چه عکسی است؟! خالق الکتریسیته خدای یکتاست و الاغی به شکل زن نمیتواند این نیرو را تولید کند. او از حرفم به شدت مکدّر شد. ایشان سنی است، برادر من بود و هست. تنشهای سنّی و شیعه نتیجة القائات شیاطین برای تفرقه افکنی است.
در ایران خیلی چیزها رنگ و بوی اسلام دارد. همة جا کلام قرآن طنینانداز است. در بحثهایم با ایرانیان راجع به قرآن هیچ گاه کسی مرا تخطئه نکرد. اما با هر عربی که بحث کردم مرا تخطئه کرد. آنها عرب هستند و قرآن را باید بهتر از ما بفهمند. اما این ایرانیان هستند که روی طول موج قرآن سوارند. فکر و عملشان بر قرآن بنا شده. واقعة طبس را به یاد دارید؟ آمریکاییان میخواستند گروگانهایشان را آزاد کنند. کشوری با پیشرفتهترین تکنولوژیها نتوانست به ایران ضربه بزند. آنها با هلی کوپترهایشان در صحرای طبس فرود آمدند و خودشان به هم برخورد کردند. کشوری که سفینه و فضانورد به ماه میفرستد نتوانست در ایران پیاده شود! مردم ایران از حمله آمریکا خبر نداشتند و برای آمریکاییان احتمال تحقّق هدفشان وجود داشت. سفارت آمریکا در تهران را دیدم. ساختمان بزرگی است. کماندوهای آمریکایی قادر بودند به سادگی وارد سفارت شده و نهایتاً با تلفات اندکی گروگانها را آزاد کنند. طراحی حمله بسیار دقیق بود. اما چه اتفاقی افتاد؟ رسوایی! عقبنشینی!امام خمینی چگونه شرح ماجرا را بیان کرد؟ گفت سبحان الله یا الحمد الله؟ خیر. او آیة سورة فیل را برای توصیف شکست فضاحت بار آمریکا بیان میکند. این مرد یک کامپیوتر قرآنی است.نام آن هلی کوپترها به خاطر جثه عظیمشان هلیکوپترهای جامبو است. هواپیماها نیز جامبوجت هستند. «جامبو» از زبان سواحیلی گرفته شده و به معنای فیل است. پس این هلیکوپترهای فیلپیکر به ایران حمله کردند و به بیان مبارک امام، مصداق آیة سورة فیل قرار گرفتند.
ما هنوز قرآن را باور نداریم بیشتر مردم همینگونهاند. استفادة اکثر مردم از قرآن، برای سرگرمی یا کسب حالات معنوی هنگام قرائت، یا عزاداری است. کمتر کسی به فرامین الهی توجه میکند. امیدوارم خداوند، برادران ایرانی ما را پیشتازان هدایت بشریت قرار دهد. در آنها ترس راهی ندارد. خلوصشان را حس میکنید. از گفتن مرگ بر آمریکا، واهمهای ندارند. مرگ بر شوروی (خنده حضار) و مرگ بر اسرائیل هم میگویند.کدام ملت را به شجاعت ایرانیان سراغ دارید؟ آنها نمیگویند این «انقلاب ایران» است یا «ما ایرانی هستیم.» تمام کلامشان در اسلام و انقلاب اسلامی خلاصه میشود. پس چون انقلاب آنها اسلامی است دنیا تحمل نمیکند چون با اسلام مشکل دارد.عرایضم را با ذکر آیة 59 سورة مائده خاتمه میدهم:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر] را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن [و] بر کافران سرافرازند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد میدهد و خدا بخشایشگر داناست.
شیخ احمد دیدات
مترجم: ع.ف.آشتیانی
ماهنامه موعود شماره 88
پینوشتها:
1. سورة محمد (47)، آیة 38.
2. سورة بقره (2)، آیة 47.
3. انجیل متی، 21:43.
قبل از اینکه ایرانیها اورا بشناسند در سال گذشته امت اسلامی اورا از دست داد. در حالی که خبر فوت وی درصدر اخبار خبرگزاریها و سایتهای اسلامی انگلیسی و عربزبان دنیا قرار داشت، صدا و سیما و خبرگزاریهای ایرانی به نقل یک خبر دوخطی اکتفا کردند.
دیدات از اندیشمندان نامآشنای آفریقای جنوبی، اوایل انقلاب به ایران سفر کرد و تحت تأثیر امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی قرار گرفت. بازتاب این تأثیر شگرف را میتوان در سخنرانی وی پس از سومین سفرش به ایران (مارس 1982) دریافت، که به مناسبت سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی تقدیم موعودیان گرامی میکنیم.
خداوند متعال فرموده است:
و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثمّ لایکونوا امث?الکم.
ما با سوءِ ظن و ناباوری به تولّد معجزهآسای یک ملّت مینگریم، در حالی که وعدة تخلفناپذیر خداوند حکیم دربارة ظهور و سقوط اقوام که در این آیه از سورة محمد(ص) قرائت کردم تحقق مییابد. پروردگار در آخرین عبارات این آیه به ما انذار میدهد که در صورت روی گرداندن از انجام تکالیف، مسئولیتها و فرایض، قوم دیگری را جانشین ما خواهد ساخت.
این تعبیر را برادران اردوزبان ما در مواردی که انحرافی در جامعه میبینند به زیبایی به کار میبرند؛ تعبیری که در طول تاریخ و اعصار گذشته پیدرپی اتفاق افتاده است. خداوند که نخست قوم یهود
ـ بنی اسرائیل ـ را برگزید در قرآن فرموده است: «یا بنی اسرائیل، اذکروا نعمتی الّتی انعمت علیکم و انّی فضّلتکم علی العالمین»2 نعمت خداوند به آنان این بود که پرچمدار اشاعة دین خداوند در سراسر عالم باشند. چنین افتخاری ابتدا به قوم یهود ارزانی شد، اما آنان به تکلیفشان عمل نکردند. همان طور که در کتب مقدس مسیحیان آمده، حضرت عیسی(ع) از میان یهودیان برخاست و به آنان گفت: «پادشاهیِ خداوند از شما سلب و به قومی که تسلیم فرمان او هستند عطا خواهد شد.»3. قوم مورد اشاره، امت اسلامی است. نعمتِ شرافت بر سایر ملل، از یهودیان گرفته و به مسلمانان انتقال یافت. در آن زمان، مسلمانان شامل عربها بودند که به لطف خداوند افتخار یافته و مشعلداران نور و هدایت در جهان شدند. ولی دیدیم که آنها نیز سستی کرده و از همت عالی دریغ نموده و از خود ثمره چندانی باقی نگذاشتند. بنابراین خداوند قوم دیگری را به جای آنها برگزید. در تاریخ میخوانیم که ترکها و مغولها داغ هزیمت را بر پیشانی امپراتوری اسلام نهادند اما با پذیرش اسلام، مشعل اشاعه نور و دانش به دست آنان سپرده شد.
اقبال چه زیبا اشاره کرده است که: «مسلمانان! اگر ایرانیان یا عربها نابود شوند، شما پابرجایید چون جان شراب به سرشت پیاله وابسته نیست.» پیاله یا ظرف، کسی جز ملتها نیستند. اسلام به مرزهای جغرافیایی یا ملی محدود نمیشود. خداوند سنتش را بارها و بارها تکرار میفرماید. یهودیان را برگزید، سپس عربها را و چون سستی و بیلیاقتی آنان را دید ترکها را بر آنان مسلط فرمود و وقتی آنان نیز ادای تکلیف خود را زمین گذاشتند، قوم دیگری را برگزید و این سنت همچنان ادامه دارد. حال اگر شما از ادای صحیح تکلیف سر باز زنید خداوند قوم دیگری را که در انجام تکلیف پشتکار دارند بر میگزیند. نود درصد از جمعیت یکمیلیاردی مسلمانان جهان را سنیها تشکیل دادهاند. اهل تسنن به تکلیفشان عمل نکردند پس خداوند همان قومی را که ما کوچک و خوار میشمردیم یعنی ایرانیان و شیعیان را برگزید.
تاریخ به برادران ایرانی ما که شاه بر آنها سلطنت میکرد بسیار اجحاف کرده است. نام شاه ایران محمد بود. اما این مرد برخلاف نامش بهرهای از ایمان واقعی نبرده بود. تصور این امر برای شما دشوار است اما به ایران که بروید و با چشمان خود جامعه ایرانی را ببینید جزئیات بیشتری دستگیرتان میشود. شاه مهرة بیگانه بود. اگر ایران به اشغال هیتلر یا روسها در میآمد و به آنان ستم میشد قضیه را بهتر میفهمیدیم. عجیب اینجا بود که زمامدار این مملکت به زبان فارسی صحبت میکرد و نامش محمد بود. اما دل در گرو بیگانه داشت. شانزده سال اقامة نماز جمعه را ممنوع کرده بود. برای ما ایران به معنای شاه و شاه مساوی با ایران بود. زمانی به جدایی شاه و مردم ایران پیمیبریم که از نزدیک با واقعیات این کشور روبهرو شویم.
اولین جایی که رایحة دلانگیز برادری ایرانیان را استشمام کردم در فرودگاه رُم بود. پیش از سوار شدن به هواپیما مشکلی در زمینة روادیدمان پیش آمد که یکی از برادران نسبت به حل آن اقدام کرد. او به دفتر هواپیمایی ایران رفت و مشکل را برای خانم جوانی که حجاب اسلامی کاملی داشت مطرح کرد. لباس این خانم بسیار برازنده و زیبا بود. همین خواهر مشکل ما را حل کرد. این اولین صحنه از یک دختر مسلمان واقعی ایرانی بود که من و همراهانم مشاهده کردیم. بدین ترتیب اولین نسیم امت مسلمان ایرانی به چهره ما وزید.
ما را در ایران به هتل پنجستارهای به نام هتلاستقلال بردند. در برنامه سفرمان از جاهای گوناگونی دیدن کردیم. جایی به نام بهشت زهرا اولین مکان مورد بازدید ما بود.
پیش از سفر به ایران چیزهایی راجع به این مکان خوانده بودم و میدانستم که امام خمینی در بدو ورود به کشور مستقیماً به بهشت زهرا (س) رفته بودند. از خود می پرسیدم چرا ایشان به قبرستان رفتند؟! معمولا برای دعا کردن و طلب مغفرت برای درگذشتگان به چنین جاهایی می رویم. به هر حال قبرستان وسیعی است و مردمی که به آنجا می آمدند بر مزار شهیدان حضور یافته و روح خود را سبک می کردند. حدود هفتاد هزار نفر در راه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به شهادت رسیده بودند. مردم با شعار الله اکبر و با دست خالی، قدرتمندترین نیروی نظامی خاورمیانه را سرنگون کرده بودند. ما با دیدن احساسات گرم برادران و خواهرانمان به وجد آمده بودیم. مردم در هوای سرد نیمه زمستان روی زمین نشسته بودند. تصور کنید مردمی که بتوانند ساعتها چنین وضعی را تحمل کنند خداوند چه سرنوشتی برای آنها رقم خواهد زد! دو روز بعد طبق برنامه می بایست به بهشت زهرا برویم. کمی مردد ماندم که آیا نیازی هست این بار نیز به بهشت زهرا برویم یا نه؟! همسفرانم آماده رفتن شدند و من نیز ماندن را خلاف ادب دانستم. پس از رفتن دانستم که چه خوش اقبال بودم. بعد از ظهر پنج شنبه بود؛گویی که عید است. دهها هزار نفر برای تجدید قوای روحی به این مکان آمده بودند. در واقع تذکاری دائمی است که فراموش نکنیم " پسرم، پدرم یا برادرم جانش را در راه اسلام فدا کرد... " پس پنج شنبهها روز یادآوری است که آنها نیز آماده اند در راه اسلام از جانشان بگذرند.
به سالنی به گنجایش شانزده هزار نفر رفتیم که شاه برای به رخ کشیدن افسانه " نژاد آریایی " آن را ساخته بود. او خود را شاه شاهان و آریامهر مینامید. این مرض آریایی دیگر چه صیغهای است؟ هیتلر را که یادتان هست میگفت ژرمنها از نژاد آریایی هستند. هندوها به نژاد آریایی خود افتخار میکنند. اگر گجراتیها مسلمان نبودند آنان نیز به این مرض دچار میشدند. شاه ادعا میکرد خورشید آریاییهاست. او میلیونها دلار صرف ساختن یادمانی برای نیای آریاییاش، کوروش، کرد و برای یک کافر و مشرک ثروت مردمش را تباه کرد. او بنا داشت در سال 1984، بازیهای المپیک را در تهران برگزار کند تا موقعیت متکبرانهاش را تثبیت نماید. در سالنی که نام بردم، ورزشکاران به ورزش میپرداختند. متأسفانه ما مسلمانانِ آفریقای جنوبی مثل لاکپشت هستیم. با جوانان که در آفریقای جنوبی ملاقات میکنم میبینم چقدر بیحال و خمودهاند! اما جوانان ایرانی اهل ورزشاند؛ در حدّ استانداردهای جهانی. بسیار مسرور شدم وقتی فهمیدم آنها در افقهای آیندهشان اسلام را مدّ نظر دارند و از ملیت و نژادشان حرفی نمیزنند. اگر شاه به سلطنتش ادامه میداد الان دختران نیمهعریان برای هرزگی در خیابانها ریخته بودند!
برای تقویت روح، روان و اراده زنان و مردان بر اساس اخلاق اسلامی هر آنچه بخواهید در ایران یافت میشود. در بازدید از یک رژه نظامی، اقشار مختلفی را مشاهده کردم. کمبود نیرو وجود نداشت. ایرانیان به سلاح و ابزار نیاز دارند. سلاحهای اسرائیلیها را به ایرانیان بدهید آن وقت خواهید دید کلّ خاورمیانه به سرعت از مداخلة بیگانگان خلاص میشود. این کار از عهدة ایرانیان ساخته است. روحیة جهاد و شوق ترویج اسلام، در آحاد مردم ایران موج میزند. آنها قادرند بیست میلیون نفر را وارد میدان کنند. سلاح و امکانات داشته باشند همه آنها زن و مرد، کوچک و بزرگ به جهاد میروند.
دیداری هم با اسرای عراقی داشتیم. جنگ را عراق آغاز کرد. ایران در وضع آشفتهای گرفتار شده بود. عراق پیش خود حساب کرده بود اگر صهیونیستها میتوانند ظرف شش روز اعراب را شکست دهند پس آنها میتوانند ایران را سهروزه فتح کنند و دنیا گمان میکرد ایران ظرف یک هفته تکهتکه خواهد شد! از آن سه روز یا یک هفته یک سال و نیم گذشته است. نفرات و تجهیزات عراقیها در ابتدای جنگ به نسبت بیست به یک علیه ایران بود اما ایرانیها وضعیت فوق را دگرگون کرده و به نسبت سه بر یک رساندند که هنوز هم برابر نیستند. آنها توانستند عراقیها را عقب برانند و سرزمینهای خود را باز پس بگیرند از جمله تپهای به نام الله اکبر. پیش از مسافرتم به ایران، دکتر کلیم صدیقی به شوخی میگفت: «پایت را آنجا بگذاری شهید میشوی!...» کم مانده بود شوخی او درست از آب در بیاید. از یکی از شهرهای نزدیک مناطق جنگی خارج میشدیم. در راه به میدانی پُر از تانک رسیدیم. همسفرانم از اتوبوس پیاده شدند و از تانکها بالا رفتند تا عکس یادگاری بگیرند. سپس یکی از تانکها برای انجام حرکات نمایشی حرکت کرد که ناگهان از دوردَست صدای شلیک گلوله شنیدیم و بعد دود و گرد و خاک بود که به هوا میرفت. دوستانم وحشتزده به میان بوتهها خزیدند و معلوم شد که زیر آتش عراقیها قرار داریم. دور و برمان پشت سر هم گلوله سینه زمین را میشکافت و خدا با ما یار بود که کشته یا زخمی نشدیم. آن موقع به یاد حرف کلیم صدیقی افتادم. ما تا نیمهراه شهادت رفتیم.
نکتة تحسین بر انگیزی که در عیادت از مجروحان جنگ به آن پی بردم صبر عظیم آنان و پرهیز از
لب گشودن به شکایت و گلایه بود. یکی پایش را از دست داده بود اما یک قطره اشک هم نمیریخت و راهی برای بازگشت به جبهه میجست. آنها از بابت جراحت خود تأسف نمیخوردند بلکه به خاطر محروم شدن از حضور در جبهه و شهادت غصه داشتند! با هر اسیر عراقی که ملاقات کردیم سالم و سرحال بود و از لباس و غذا هیچ شکایتی نمیکرد. همه از پذیرایی دولت ایران و رفتار خوب با آنان اظهار رضایت میکردند. بعضی از آنها یک سال و نیم بود که در اسارت بودند. تعجب کردم چطور تا به حال کسی از میان اسرا خودکشی نکرده! از هر گروهی راجع به خودکشی احتمالی بعضی از اسرا پرسیدم بلا استثناء گفتند: هیچ کس. حال به دنیای به اصطلاح متمدن خودمان در آفریقای جنوبی که مراجعه میکنیم در مییابیم همین امسال بهرغم برخورداری از خوراک و پوشاک مناسب در زندانهای ما چند مورد خودکشی پیش آمد.
در یک جمع چهل نفری به زیارت آیت الله خمینی نایل شدیم. ایشان نیم ساعتی برای ما سخنرانی فرمودند. این مرد یک قرآن کامپیوتری بود. جَذْبهای شورانگیز داشت. کلامش از قرآن بود. اگر به سیمای این مرد مینگریستید بیاختیار اشک از چشمانتان سرازیر میشد. تا به حال مردی با آن نورانیّت ندیده بودم. با هیچ عکس و فیلمی نمیتوان این جمال را نشان داد. نامش نیز منحصر به فرد است: امام خمینی. کلمة امام برای ما اهل تسنن لفظی پیش پا افتاده است و امام جماعت مساجد را تداعی مینماید. اما شیعیان لفظ امام را فقط به یک عده اطلاق میکنند و آن دوازده امام هستند. شیعیان معتقد به امامتاند و امام برای آنها رهبر معنوی امت است. حضرت علی(ع) اولین امام شیعیان، سپس امام حسن(ع)، امام حسین(ع) تا آخرین آنها که نامش محمد است و در پنج سالگی غایب شده است و شیعیان منتظر بازگشت مجدد و در واقع ظهور او هستند. آنها از واژه «غیبت» استفاده میکنند که مفهومی شبیه خواب طولانی اصحاب کهف دارد. او تنها کسی است که اطلاق لفظ امام شایسته ایشان است. اکثر علما را «ملا» میگویند و آیت الله به معنای علامه است. آیت الله خمینی را صرفاً به جهت احترام، با لفظ امام خطاب میکنند؛ ولی شیعیان منتظر امام واقعی هستند. «روحالله» نامی است که پدر ایشان بر او گذاشته و به معنای «روح خداست» که در واقع لقب حضرت عیسی(ع) در قرآن میباشد. پس شیعیان منتظر ظهور
حضرت مهدی(ع) هستند و نه خمینی. آنها میخواهند مقدمات ظهور ایشان را فراهم کنند. ما اهل تسنن نیز منتظر حضرت مهدی(ع) هستیم با این تفاوت که شیعیان در حال تلاش برای زمینهسازی قیام او هستند امّا سنیها انتظاری منفعلانه میکشند و نشستهاند تا امام بیاید و همهچیز را برای آنها سروسامان دهد! ما خودمان را به قیل و قالهای پست مشغول کردهایم و میگوییم امام مهدی(ع) میآید و دنیا را برای ما پاک و تمیز میکند. خط فکری سنیها همین است. اما
امام خمینی(ره) به پیروانش میگوید: ظهور
امام زمان(عج) مشروط به آماده شدن شرایط برای قیام است و ما باید این شرایط را فراهم کنیم.
ما سنیها منتظر هستیم امام مهدی(ع) بیایند و ما را از مخمصه بیرون آورند، در حالی که شیعهها دنیا را برای ظهور ایشان آماده میسازند. در سفرم به ایران، همسفرانی از سایر کشورها نیز حضور داشتند که متأسفانه در جمع آنها بیماران فکری بسیاری مشاهده کردم. با عالمی از پاکستان به نام «مونا صاحب» برخورد کردم که معتقد بود برادران شیعه ما مشکل دارند! در ایران مردم با شنیدن نام امام خمینی سهمرتبه صلوات میفرستند اما وقتی نام پیامبر میآید یکمرتبه.
این عالم پاکستانی میگفت: «اینها دیگر چه مسلمانانی هستند؟! وقتی نام پیامبر (ص) میآید یکبار صلوات میفرستند اما با شنیدن نام خمینی سه بار بر خمینی صلوات میفرستند!»
به او گفتم: «آنها در این صلوات چه میگویند؟» گفت: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» گفتم: «محمد کیست؟ خمینی کیست؟ کسی که نام خمینی را محمد نگذاشته. آنها بر پیامبر درود و صلوات میفرستند و تو میگویی بر خمینی صلوات میفرستند؟!»
این بیماران را ببینید. عالمانی که ذهنشان آلوده به تعصب است و فقط دنبال عیب و ایرادها میگردند.
مثال دیگر مربوط به سجدة برادران شیعة ما بر گل خشک هنگام نماز خواندن است. او میگوید: «نگاه کنید اینها چه کار میکنند! عمل آنها شرک است. آنها یک تکه گل خشک را میپرستند!» من گفتم چرا از آنها نمیپرسید برای چه پیشانی بر خاک میگذارند تا منطق آنها را بدانید؟ اولین باری که سجدة شیعیان بر مُهر را دیدم در واشنگتن بود. دانشجویان ایرانی از من برای سخنرانی دعوت کرده بودند. وقت نماز عشاء که رسید بین همه مُهر پخش کردند. پیش خودم گفتم چه کار مضحکی! بنابراین مهر را کنار گذاشتم و همراهشان نماز خواندم. بعد از نماز، علت سجده بر گل خشک را پرسیدم و آنها گفتند: «ما باید هنگام نماز پیشانی را بر خاک بگذاریم و سه مرتبه بگوییم سبحان ربّی الأعلی و بحمده.» پس شیعیان پیشانی را برخاک میگذارند و نه بر فرشهای ساخت دست بشر. آنها با سجده بر خاک نهایت عبودیت را هنگام نماز به نمایش میگذارند. پس آنها بر خلاف تصور ما گل خشک را نمیپرستند. ما سنّیها همیشه شیعهها را به خاطر این کار مسخره میکنیم. در هواپیما دیدم دو نفر از برادران شیعه همان جا نماز خواندند. یکی از آنها مُهر داشت و پس از اتمام نماز، آن را به دیگری داد. شاید به نظر شما این یک شوخی باشد. چند نفر سنّی در هواپیما بودند و تنها یک جوان از میان آنها نماز خواند که بیتعارف، من نبودم. کار ما شده است خندیدن به دیگران. او در همان جایی که نشسته عملی را صد برابر بهتر از اعمال ما انجام میدهد و ما او را استهزاء میکنیم و بدون علم و آگاهی از منطق اعمالش دربارة او قضاوت مینماییم. ما مسلمانان آفریقای جنوبی در نمازمان خیلی اطوکشیده و تمیز هستیم. عربها، ایرانیان و سیاهپوستان مسلمان آمریکا به هیچ وجه با ما قابل مقایسه نیستند. با عربها که در صف نماز میایستید در رکوع اگر جا تنگ باشد نمازگزار بغل دستی برای باز شدن جای خودش به شما تنه میزند! (خنده حضار) چهار مذهب اصلی اهل تسنن (حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی) بیش از دویست مورد اختلاف در ادای نماز دارند. اما اختلافات خود را نادیده میگیرند. «شافعی» آمین را بلند میگوید و ما آهسته. آنها «بسم الله» را بلند میگویند و ما آهسته. هیچ ایرادی را هم به خود وارد نمیدانیم. من این آداب را از پدرم یاد گرفتم و او نیز از پدرش. همة مذاهب به یک اندازه معتبرند و مرجع استدلال آنها قرآن و حدیث است. با مالکی، شافعی و حنبلی مدارا میکنیم اما اسم شیعه که میآید حتی ریزترین تفاوتها را درشت میبینیم؛ چون طوری تربیت شدهایم که فقط چهار مذهب اصلی اهل سنت را قبول و شیعه را خارجی و مشرک قلمداد نماییم. چرا شیعه را به عنوان پنجمین مذهب نمیپذیریم؟ برادران شیعه از وحدت و یکپارچگی با ما سخن میگویند. آنها حرفی از شیعه به میان نمیآورند و روی اسلام که عامل وحدتبخش است تأکید میکنند. ما دست رد به سینه آنها میزنیم چون شیعه هستند. این القای شیطان است. شیطان کمر به تفرقة ما بسته. سنیها نود درصد جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل میدهند. اما از ده درصد بقیه که شیعه هستند و میخواهند برادر دینی ما باشند میترسند! اگر بنا به ترس هم باشد شیعهها به طریق اولی باید نگران باشند نه ما. کاش از احساس آنها خبر داشتید. در نماز جمعه از کنار ایرانیان که رد میشوید و آنها میفهمند خارجی هستید از دیدن شما چنان شاد میشوند که اشک از چشمانشان سرازیر میشود. آنها چنین احساسی به من و شما دارند و ما سنّیها دست رد به سینهشان میزنیم از بیم آنکه مبادا در آنها مستحیل شویم. بحث شیعه و سنی را چه کسی راه انداخته؟ سیاستبازها. اگر در جایی از سنیها خطایی سر بزند میگوییم این آدم ایمانش ضعیف است. اما کافی است خطایی را از یک شیعه ببینیم، آن وقت حکم به محکومیت میلیونها شیعه میدهیم.به نیوکاسل رفته بودم و به توصیه یکی از برادران به منزل آقای دکتری رفتم. هنگام صرف ناهار عکس «بورات» را روی دیوار خانهاش مشاهده کردم. میدانید بورات چیست؟ حیوانی شبیه الاغ با صورت زن که خرافهپرستان معتقدند زایندة نیروی الکتریسیته است! به او گفتم این دیگر چه عکسی است؟! خالق الکتریسیته خدای یکتاست و الاغی به شکل زن نمیتواند این نیرو را تولید کند. او از حرفم به شدت مکدّر شد. ایشان سنی است، برادر من بود و هست. تنشهای سنّی و شیعه نتیجة القائات شیاطین برای تفرقه افکنی است.
در ایران خیلی چیزها رنگ و بوی اسلام دارد. همة جا کلام قرآن طنینانداز است. در بحثهایم با ایرانیان راجع به قرآن هیچ گاه کسی مرا تخطئه نکرد. اما با هر عربی که بحث کردم مرا تخطئه کرد. آنها عرب هستند و قرآن را باید بهتر از ما بفهمند. اما این ایرانیان هستند که روی طول موج قرآن سوارند. فکر و عملشان بر قرآن بنا شده. واقعة طبس را به یاد دارید؟ آمریکاییان میخواستند گروگانهایشان را آزاد کنند. کشوری با پیشرفتهترین تکنولوژیها نتوانست به ایران ضربه بزند. آنها با هلی کوپترهایشان در صحرای طبس فرود آمدند و خودشان به هم برخورد کردند. کشوری که سفینه و فضانورد به ماه میفرستد نتوانست در ایران پیاده شود! مردم ایران از حمله آمریکا خبر نداشتند و برای آمریکاییان احتمال تحقّق هدفشان وجود داشت. سفارت آمریکا در تهران را دیدم. ساختمان بزرگی است. کماندوهای آمریکایی قادر بودند به سادگی وارد سفارت شده و نهایتاً با تلفات اندکی گروگانها را آزاد کنند. طراحی حمله بسیار دقیق بود. اما چه اتفاقی افتاد؟ رسوایی! عقبنشینی!امام خمینی چگونه شرح ماجرا را بیان کرد؟ گفت سبحان الله یا الحمد الله؟ خیر. او آیة سورة فیل را برای توصیف شکست فضاحت بار آمریکا بیان میکند. این مرد یک کامپیوتر قرآنی است.نام آن هلی کوپترها به خاطر جثه عظیمشان هلیکوپترهای جامبو است. هواپیماها نیز جامبوجت هستند. «جامبو» از زبان سواحیلی گرفته شده و به معنای فیل است. پس این هلیکوپترهای فیلپیکر به ایران حمله کردند و به بیان مبارک امام، مصداق آیة سورة فیل قرار گرفتند.
ما هنوز قرآن را باور نداریم بیشتر مردم همینگونهاند. استفادة اکثر مردم از قرآن، برای سرگرمی یا کسب حالات معنوی هنگام قرائت، یا عزاداری است. کمتر کسی به فرامین الهی توجه میکند. امیدوارم خداوند، برادران ایرانی ما را پیشتازان هدایت بشریت قرار دهد. در آنها ترس راهی ندارد. خلوصشان را حس میکنید. از گفتن مرگ بر آمریکا، واهمهای ندارند. مرگ بر شوروی (خنده حضار) و مرگ بر اسرائیل هم میگویند.کدام ملت را به شجاعت ایرانیان سراغ دارید؟ آنها نمیگویند این «انقلاب ایران» است یا «ما ایرانی هستیم.» تمام کلامشان در اسلام و انقلاب اسلامی خلاصه میشود. پس چون انقلاب آنها اسلامی است دنیا تحمل نمیکند چون با اسلام مشکل دارد.عرایضم را با ذکر آیة 59 سورة مائده خاتمه میدهم:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر] را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن [و] بر کافران سرافرازند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد میدهد و خدا بخشایشگر داناست.
شیخ احمد دیدات
مترجم: ع.ف.آشتیانی
ماهنامه موعود شماره 88
پینوشتها:
1. سورة محمد (47)، آیة 38.
2. سورة بقره (2)، آیة 47.
3. انجیل متی، 21:43.
کلمات کلیدی: