به نام خدا
برخی نظرات هاوکینگ در مورد جهان
آیا جهان آنطور که فرد مویل می گوید" یک کار طراحی شده" یک طرح مرموزانه بزرگ برای امکان ساختن حیات هوشمند بوده است؟ یا شاید ما به توضیح راه های ممکن دیگر دست نیافته ایم؟
ما جهان را اینطور که هست می بینیم زیرا ما هستیم.
چیزها آن طور که می بینیم هستند چون ما هستیم.
اگر دنیا متفاوت بود ما نمی توانستیم باشیم، تا به آن پی ببریم.
جان ویلر: شاید اصلا قوانین فیزیک نمی تواند وجود داشته باشد مگر آنکه مشاهده کنندگانی باشند تا آن قوانین را بیابند در این صورت جهانهای دیگری نخواهد بود زیرا هر جهانی که امکان پیدایش مشاهده کنندگان را ندهد ، وجود نخواهد داشت.
هاوکینگ عقیده دارد: در زمانی که آنرا آغاز یا افرینش می نامیم، قوانینی وجود داشته است که جهان را این طور که می بینیم و نه به صورت دیگر به وجود آورد.
ص 86
هاوکینگ فکر می کند جهان می تواند در فضا و زمان، محدود و بدون مرز باشد. زمان ممکن است نه آغازی داشته باشد و نه پایانی. تمام این فضا و زمان در خود می پیچد و مانند سطح کره زمین سطح بسته ای تشکیل می دهد.
دوران تورمی، محاسبات پیش بینی می کند که جهان به حالت نسبتا نمایی یا تورمی می نامد. طی این دوران اندازه آن با ضریب بسیار بالایی افزایش یافته ، ولی چگالی آن بدون تغییر مانده است.
ص109
پیج همکار هاوکینگ: از دیدگاه یهودی- مسیحی " خداوند نه تنها آغاز جهان بلکه کل انرا خلق کرده و به نگهداری از آن ادامه می دهد اینکه جهان آغازی داشته یا فاقد آن بوده است ربطی به مساله آفرینش آن ندارد." پروردگاری که خارج از جهان و زمان ماست نیاز به آغاز برای شروع خلقت ندارد.
ص112
جهان ما می تواند جزئی از کلاف سردرگم بی انتهایی از جهانهایی باشد که مثل کندوی زنبور، بی پایان شاخه پیدا می کنند و به یکدیگر متصل می شوند. در این صورت نه تنها جهانهای نوزاد ف بلکه جهانهای بزرگتر را نیز شامل می شود. در جهان ممکن است در بیش از یک نقطه اتصالهای سوراخ کرمی ایجاد کنند. سوراخ کرم ها ممکن است قسمتهایی از جهان ما را به قسمتهای دیگر همین جهان، یا به جهانهای دیگر متصل کنند.
ص133
هاوکینگ از خود می پرسد این چیست که به معادلات آتش می دمد و جهانی را می سازد تا این معادلات به تشریح آن بپردازند: برای چه جهان به خود آنقدر زحمت می دهد که وجود داشته باشد. او می گوید به این گونه سوالات سوالی است که نگرش علمی عادی با مدلهای ریاضی ف قادر به پاسخ دادن به آن نیست.
نظریه همه چیز به ما خواهد گفت که جهان چگونه کار می کرد و چرا این طور است که هست به ما نخواهد گفت که اصول چرا وجود دارد؟ اگر من نظریه همه چیز را می دانستم آن وقت ما فکر خدا را می دانستیم... اما هاوکینگ توجه نمی کند که آیا ما حتما باید نظریه همه چیز را پیدا کنیم تا به فکر خدا دست یابیم.
ص 152
منبع: جستجو برای یافتن همه چیز داستان زندگی و پژوهشهای استیون هاوکینگ/ مولف : کیتی فرگوسن/ مترجم: دکتر رضا خزانه/ انتششارات فاطمی/ چاپ ششم 1392
نکاتی از " تاریخ علوم عربی و اسلامی"
فؤاد سزگین
براستی هر گونه تلاشی برای مربوط ساختن دستاوردهای یونانیان با ملل پیشین ، با مخالفت شدید روبه رو خواهد شد... به رغم آنکه تحقیقات زیادی ثابت کرده است که در دو هزار و پانصد سال قبل از یونانیان کارهای مختلفی صورت گرفت که یوناینان را در میانه تاریخ علوم قرار می دهد ، نه آغاز آن.
اندیشه ای بر محققان سایه افکنده که " رکود علوم اسلامی از قرن شم آغاز شده است". اما این علوم در قرن هفتم و هشتم به اوج خود رسیده اند و به عنوان نمونه کشف گردش خون توسط ابن نفیس، ایجاد علم مثلثات از سوی خواجه نصیرالدین طوسی و ...
غربیها مستقل شدن علم مثلثات را به ریجیو مونتاس در اواخر قرن پانزدهم نسبت می دهند در حالیکه این علم از سوی خواجه نصیرالدین طوسی پایه گذاری شد.
در جامعه اسلامی مرکزیتی به وجود آمد امکان تأثیر متقابل را برای مراکز علمی به وجود آورد. قبل از اسلام برخی دانشمندان سعی می کردند تا تحقیقات خود را با نام دانشمندان معروف منتشر کنند. این کتابها بر خلاف واقع به نویسندگان یونانی نسبت داده شده اند.
راجر بیکن از دیرزمان بنیانگذار روش علمی شمرده می شود. ولی مورخ منطق جهان پرانتل می گوید: آنچه راجر بیکن در زمینه علوم طبیعی به دست آورد از مسلمانان گرفته بود.
ما به جز مواردی با نتایج نهایی تحقیقات دانشمندان یونانی مواجهیم اما دانشمندان مسلمان مراحل تحقیقات خود را گام به گام توضیح می دادند.
مسلمانان با کسانی که اسلام را پدیرفته بودند و یا همطنانشان با علوم بیگانه آشنا شدند ولی غربیها علوم و معارف و روشهای دانشگاهی را از دشمنان خود می آموختند، احساس دشمنی و خصومت می کردند و این احساس در اقتباس آنها به صورت یک عقده روانی منعکس می شد. در این صورت برخلاف مسلمانان اصل صراحت و وضوح را در جریان فراگیری از دست می دادند.
چگونه ممکن است مورخان در طول چند قرن از ذکر تأثیر مسلمانان در احیای پیشرفتهای غرب غفلت کرده باشند؟ پاسخ این سوال با درک ابعاد روحیه ستیزه جویی که در جهان غرب بر ضد مسلمانان و دانشمندان اسلامی سیطره افکند کاملا روشن می شود.
رایموندوس لولوس متوفای 1315، پس از آن که تمام دوران زندگی خود را به ایستادگی در برابر هر چه به عرب مربوط می شد گذراند و کتابهای زیادی در علم شیمی تألیف کرد، سراجام ثابت شد که بیشتر نوشته هایش از کتابهای عربی است.
جریان خصومت و دشمنی تا قرن شانزدهم میلادی در آلمان، فرانسه و ایتالیا ادامه داشت. از رهبران مبارزه با مسلمانان لیونارت فوکس و پاراسیلسوس بودند که کتابهای مسلمانان را به دیگران نسبت می دادند.
قانون سرایت بیماری از مواردی است که با آنکه مولر در کتاب ابن خطیب ترجمه کرده آنرا به سودهف نسبت می دهند.
در مرحله ای از تاریخ طب که به مرحله ی نهضت پزشکی موسوم است، حقایق تاریخی انکار و نادیده گرفته می شود... مورخان طب برآنند که برخی شخصیتهای قرن سیزدهم و چهاردهم ر به عنوان مبشران طب جدید در اروپا معرفی کنند؛ در حالیکه نسبت به دانشمندان پیشین عرب ناتوانتر از آن بودند که مطلب تازه ای بیاورند. تنها کاری که آنها کردند تألیف کتب جدید پر حجمی بود که مواد اصلی آنها را از ترجمه های کتب عربی استخراج کرده بودند.
از عجایب تاریخ کنستانتین تاجر الجزایری است که نقش عمده ای در ترجمه کتب طب از عربی به لاتین داشته است.
گبر شخصیتی عرب معرفی شده که نقش عمده ای در تاریخ شیمی دارد.عده ای معتقدند که او همان جابربن حیان است. چقدر شگفت آور است که می بینیم حقایق زیادی که در علم شیمی به نام وی شناخته شده بود، به دروغ و خلاف [وقیحانه] به دانشمندان متأخر نسبت داده اند. پافشاری لجوجانه و مستمر برای غربی دانستن این شخص و نسبت کتابهای جابر به وی یک ظلم تاریخی و نه تنها حاصل ناآگاهی از حقایق تاریخی بلکه نشانه بی اطلاعی از منطق نیز می باشد.
غربیها یا کتابهای عربی را به خود نسبت می دادند، یا لفظ به لفظ ترجمه می کردند و یا اینکه ترجمه نادرست و ناهنجاری از آنها به عمل می آورند، یا آن که چیزی بدانها می افزودند و یا به مرور زمان خود را قادر به تألیف کتابهای جدید می دیدند، در حالی که مقلد اساتید عرب خود بودند.
اصطلاح لاتینی "سینوس" به جای کلمه " جیب" ترجمه نادرستی از اصطلاح موجود در کتابهای عربی است، زیرا عربها این تعبیر را از هندوها برای دلالت برنسبت دو ضلع مثلث قائم الزاویه، گرفته اند و بدون ترجمه به کار برده اند؛ اما مترجم لاتینی گمان برده است که مقصود از آن ، یقه لباس است.
یکی از دانشمندان آلمانی(1957) مدعی شد که دانشگاه ها در اروپای قرن سیزدهم به صورت خودجوش و بی مانند شکل گرفته اند.اما شیبرگس توانست ثابت کند که تمام این دانشگاه ها از آغاز قرن دوازدهم به صورت تقلید محض از دانشگاه های اسلامی، از طریق شهر طلیطله، به وجود آمده اند.
پدیده تأثیر مطلق علوم و فرهنگ اسلامی در همه جنبه های نهضت جهان غرب از سه راه اسپانیا، ایتالیا و بیزاتس تحقق یافت.
کنستانتین عرب الجزایری زبان لاتین را آموخت و سپس هفتاد کتاب در طب از تألیفات مسلمانان ترجمه کرد برخی را به نام پزشکان یونانی برخی را به نام خود و برخی ر به نام صاحبان اصلی نسبت داد. برخی از اینها بارها به نام جالینوس و یا روفروس و یا ارسطو لنتشار یافته است.
کشف مثلثات کروی به لیوی نسبت داده شده است در حالیکه ثابت شده است که خجندی و ابوالوفا بوزجانی و ابونصربن عراق در قرن چهارم در این زمینه پیشرو بودند. در حالیکه "عصای یعقوب" از ابزارهای رصد را نیز به وی نسبت می دهند که ویدمان ثابت کرده است که کاشف این ابزار ابن سیناست.
من در ضمن تحقیقاتم از تاریخ علوم به ابن نتیجه رسیدم که قضیه اقتباس غرب از جهان اسلام، بالاتر از آن است که گروه زیادی از دانشمندان در خلال دهها سال بتوانند آنرا بازگو کنند.
مورخان علم هواشناسی معمولا دستاوردهای دانشمندان یونان، از آغاز قرن ششم پیش از میلاد تا طمان ظهور اسلام را مورد بحث قرار می دهند در صورتی که از مرحله بعدی، یعنی تا پایان قرن سیزدهم میلادی و تا اوایل عصری که عصر رنسانس نامیده می شود، چیزی نمی گویند.
کشف علت رنگ لاجوردی آسمان را در تاریخ علوم به داوینچی و گوته نسبت می دهند در حالیکه کندی نخستین کسی است آنرا کشف کرده است: " جوی که اطراف زمین را فرا گرفته و محیز بر آن است ، به علت وجود اجزای نادری در آن به وسیله حرارت حاصل از انعکاس شعاع زمینی، تحلیل رفته و اندکی نورانی می شود، از اینرو جو تاریک را به سبب این که رئشنایی با زمین ستارگان در آمیخته، به رنگ متوسط بین تاریکی و روشنایی ، یعنی همین رنگ لاجوردی مشاهده می کنیم."
مورخان غربی شایستگی کشف حقایق تاریخ علوم مسلمانان را ندارند . بر دانشمندان مسلمان است که این قضیه را روشن کنند.
مسلمانان با آنکه علوم را از بیگانگان کسب کردند اما بدون هیچ عقده ی روانی و مانع دینی آنها را آموختند. آنها به زودی از مرحله تقلید گذر کردند و اواسط قرن سوم به مرحله بازدهی ریشه ای و ابتکاری رسیدند.
در دو نوع ترجمه از یونانی به عربی و از عربی به لاتین عدم مهارت در فن ترجمه و ناتوانی در وضع اصطلاحات به چشم می خورد. اما تفاوت در این است که مترجمان لاتین ترجمه ها را به خود نسبت دادند ولی نسخه های اصلی در آثار تمدن اسلامی مشخص است.
در حدود دویست سال اطبای لاتین کتاب " کامل الصناعه الطبیعیه" را که از علی ابن موسی مجوسی است به کنستانتین نسبت می دادند، تا اینکه مترجمی کتاب اصلی را ترجمه کرد و حقیقت روشن شد.
مورخان غربی بیشتر به جنگهای صلیبی در انتقال علوم اهمیت بیشتری می دهند. در صورتیکه انتقال علوم و ترجمه کتب علمی به لاتین خیلی پیشترها آغاز شده بود.
یکی از مهمترین پدیده های علمی در اروپا به وجود آمدن دانشگاه هاست. در حالیکه نمونه ای در یونان و اروپای قرون وسطی نداشت.اما حقیقت این است جز تقلیدی از دانشگاه های اسلامی چیز دیگری نبودند.
می گویند راجر بیکن اولین عالمی بوده که تجربه را در خدمت دانش قرار داده اما دانشمندانی نظیر بیرونی و ابن هیثم در این زمینه پیشتاز بوده اند.
از جمله کتابهایی که به دیگران نسبت داده شده: کتاب حنین بن اسحاق درباره چشم به جالینوس یونانی. کتاب اسحاق بن عمران درباره مالیخولیا به روفوس یونانی و کتاب الاحجار ابن سینا به ارسطو.
گردآورندگان و تخلیص کنندگان کتابهای مسلمانان نام دانشمندان مسلمان را حذف و نام دانشمندان یونانی را جایگزین می کردند.
نسبت دادن کتابهای مسلمانان به خود از طرف غربیها به دو علت بود: اول موج ضد عربی و اسلامی در غرب و دوم حرص و طمع به برتری علمی و فرهنگی در میان اروپاییان
تاریخ علوم نمی خواهد به این پیدایش و این استمرار علوم عربی و اسلامی در میان جامعه جدید اعتراف کند بلکه عادت کردن آنرا عصر رنسان بنامد و بگوید روش عقل و فلسفه یونان است.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
در مورد تاریخ علم که توسط غربیان نگاشته شده باید تجدید نظر کرد. مورخان جهان اسلام باید بار دیگر به بررسی تاریخ علوم و نحوه ورود آن به دنیای اسلام و سپس انتقال آن به اروپا و غرب بپردازند. در مورد سیر ترجمه علوم شاید بتوان سه دوره ترجمه علوم را یافت. ابتدا ترجمه از یونانی به عرب که در قرون دوم و سوم هجری رخ داد. دور دوم ترجمه از عربی به لاتین که در قرون یازدهم و دوازدهم رخ داده است. و آخرین دور ترجمه در قرن نوزدهم و بیستم از زبانهای اروپایی به دیگر زبانها از جمله عربی و فارسی می باشد. مسلمانان در ترجمه از یونانی به عربی سعی کردند امانت را رعایت کنند و با نام اصلی نویسنده ترجمه کرده و شأن ایشان را نگه داشتند. اما غربیان در ترجمه از عربی به لاتین این امانتداری را کامل به رعایت نکردند و برخی کتب را به نام خود و یا دیگر شخصیتهای اروپایی منتشر کردند. با اینکه در دوره معاصر در مقالات و کتب علمی بسیار از سرقت علمی و رعایت اخلاق در ارائه مقالات داد سخن به میان می آورند ولی در همین دوره هم حاضر نیستند به مقام علمی مسلمانان اعتراف کنند.
کلمات کلیدی: تاریخ علم، غرب، تاریخ اسلام
به نام خدا
نکته هایی از " آس و پاس ها "
جرج اورول
اوج خوشی و لذت لحظه و ثانیه ای بیش نیست و از آن جز غبار و خاکستر و پوچی چیزی بر جای نمی ماند.
مقررات شطرنج عین همان مقررات جنگ و عشق است، و اگر به یکی پیروز شوی به دیگری هم دست خواهی یافت.
وضع ظاهری عامل بسسیار مهمی است، اگر یک دست لباس خوب و شیک دربرداشتم می توانستم تا چند ساعت دیگر یکهزار فرانک قرض کنم.
هتل به اصطلاح شیک جایی است که در آنجا صد نفر جان می کنند تا دویست نفر برای چیزی که نیاز حقیقی به آن ندارند پولهای هنگفتی خرج کنند.
اگر از یک فرد متمول با وجدان روشنفکر درباره بهبود شرایط کار سوال شود پاسخ خواهد داد:
ما می دانیم که فقر ناخوشایند و سبب فلاکت است؛ گر چه خودمان آنرا لمس نمی کنیم ولی تجسم آن درون ما را می خراشد.... همانقدر درباره فقرا متاسفیم که درباره گربه گر. با این حال علیه بهبود وضع آنان مبارزه خواهیم کرد. معتقدیم که وضع شما سبب ایمنی و اطمینان خاطر ماست؛ .... چون شما باید عرق بریزید تا هزینه مسافرتهای تفریحی ما را به ایتالیا و سایر گردشگاه ها تأمین کنید؛ پس جان بکنید و عرق بریزید.
ترس از توده خطرناک است که همه روشنفکران را محافظه کار بار می آورد.
میلیونر عادی همان ظرفشوی عادی است که لباس گرانقیمت دربردارد.
مشکل این است که مردم روشنفکر و تحصیلکرده، که توقع آزاد اندیشی از آنان می رود، هرگز با فقرا محشور نمی شوند.پس چگونه می توانند رنج نداری و فقر را درک و گرسنگی را لمس کنند؟
لباس چیز پر قدرتی است.
در لندن برای نشستن هم باید پول پرداخت کنی. کیفر نشستن مجانی در کف خیابان زندان است.
پلیس می تواند شما را به عنوان اینکه در خیابانها بی مقصد و مقصود توقف کرده اید وادار به حرکت کند، پس نباید با او بگو مگو کرد.
فقیر یا غنی بودن شرط لازم تفکر نیست.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
نکاتی چند از عاشقانه های آرام
نادر ابراهیمی
جای عشق در زندگی ما کجاست؟
مشکل، زندگی را زندگی می کند.
مشکل به زندگی معنی می دهد.
عاشق زمزمه می کند فریاد نمی کشد.
درد ملک عاشقان است.
ما خوشبختیم: شکنجه شدگان خوشبخت، و آنها سیه بختند: شکنجه کنندگان سیه بخت.
حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگهداشتن عشق است.
عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.
کوچک باشین تا بزرگ شویم، بزرگ جایی برای بزرگ شدن ندارد.
یکبار، یکبار و فقط یکبار می توان عاشق شد.
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی ست که خود ، پیوسته خواهان نو شدن است، و دیگرگون شدن.
مگذار که عشق به عادت به دوست داشتن تبدیل شود.
عاشق کم است، سخن عاشقانه، فراوان.
روزگاری است که دیگر کلام عاشقانه، دلیل عشق نیست، و آواز عاشقانه خواندن، دلیل عاشق بودن.
درد این است که در عصرما، خالصانه گفتن را هم یادگرفته اند.
هرگز انتظار ندارم مرا همان قدر دوست داشته باشی که دوستت دارم. من باید عاشق تو باشم در حد ممکن عشق وآرزومند آن باشم که مرا بخواهی، هر قدر که بخواهی.
آنها که هستند می جنگند و آنها که نمی جنگند نیستند تا بجنگند.
عشق عکس یادگاری نیست. عشق گرانبهاترین کالای مصرفی جهان است.
جامع ابن داود: باطل اباطیل.هیچ چیز در زیر اسمان خدا تازه نیست.
ما در جنگیدن با زمان، کمی کوتاه آمدیم و چنین شد که توانست بر ما مسلط شود.
گرانی مرض جوامعی است که همه مردمش تن به تولید نمی دهند.
عشق گرچه ازبطن شوریدگی می روید؛ اما مثل عدد ، قانون پذیر است و باقی. ما قوانین استوار عشق را لحظه ایی از یاد بردیم.
واقعیت عشق در بقای آن است حقیقت عشق در عمق آن.
عشق قیام پایدار انسانهای مقتدر است در برابر ابتذال.
عشق یک کالای مصرف کردنی است نه پس ازاندازکردنی.
عادت اراده را نابود می کند. عادت بازداشت کارکرد اندیشه است.
عاشق دمادم چیزی را نو می کند، چیزی، حتی بسیار بسیار کوچک را.
عشق اوج خواستن است؛ خواستن اوج اقتدار اراده.
هرگز چیزی به اندازه عادت نفرت انگیز نبوده است.
عادت فرسودگی است، ماندگی، آب راکد، مرداب.
مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی معجزه نمی کنیم؛ مشکل ما این است که همانقدر که ویران می کنیم ، نمی سازیم.
همیشه شبه عشق در کنار عشق بوده است و شبه صداقت در کنار صداقت.
لبخند، تذهیب زندگی است.
عشق خطرناک است نه عاشق.
عصر، عصری است ک مردم فقط از ترس پزشکان پس انداز می کنند.
قلب برخی پزشکان از سنگ سخت تراست.
عشق خوب دیدن است، خوب چشیدن، خوب بوییدن، خوب زمزمه کرن، خوب لمس کردن. عشق مجموعه یی از تجربه های زنده ی دائمی طاهرانه است.
هنر، عشق و زندگی یک چیز است به سه صورت.
طب روزگار ما ، عشق را با قدرت اهریمنی خویش رد می کند تا یتواند شهوت را سریر سلطنت نا مبارک خویش کند.
عاشق عدد نمی فهمد . فقط لینرا حس می کند که عدد، مثل عشق، در بی نهایت خدا جاری است.
عدد بی نهایت است.
خدا بی نهایت است.
عشق بی نهایت است.
خدا، همان عشق است.
زندگی ، بهانه بر نمی دارد. زندگی، به جز مجموع آنچه که انسان در راه ساختنش مصرف می کند، دروغی است بزرگ. مصرف کردن ذره ذرع زندگی، اما نه مصرفی کردن زندگی.
شبه روشنفکران، واژه ها ، اندیشه ها و مفاهیم را مصرف نمی کنند، مصرفی می کنند: دستمالی، چرک، بدشکل، مندرس، بی آبرو، غیرقابل کاربرد به هنگام ضرورت.
هیچ یاس مسلمی نیست که قطره یی از امید را در قلب خود نگه ندارد.
هیچ بدبینی مفرطی نیست که مملو از ذرات شناور خوش بینی نباشد.
هنر ادراک حرکت زیبای ذرات تفکرات و عواطف انسانی است.
فرش فقط زیبایی نیست، فلسفه مقاومت خاموش و چند هزارساله یک ملت است.
عشق به زن ، عشق به رویش است؛ عشق به خاک.
عشق صادقانه به زن، فاصله ای با عشق به وطن ندارد. گرچه اولی حادثه است و دومی ضرورت.
عاشق شدن مساله یی نیست؛ عاشق ماندن مساله ماست. بقای عشق نه بروز عشق.
عشق به اعتبار مقدار دوامش عشق است نه شدت ظهورش.
عشق یک چتر بارانی است برای دو نفر.
همه چیز بدون تردید، قابل تغییر است و از نو ساختن.
انکار قله هرگز هیچ قله ی رفیعی را نمی ساید.
انسان مسلما در هفته به دو روز تعطیلی نیاز دارد: روز اول برای رفتن به کوه و دشت... و روز دوم برای رسیدن به خانه و استراحت کردن.
ما در خدمت کاریم یا کار در خدمت ماست؟
آنها که شعار نمی دهند ، فقط به خاطر این است که می ترسند که مجبور شوند پای شعارهایشان بمانند و نسبت به شعارهای خود وظیفه مند شوند.
تختی: به خودم فرصت نمی دهم که گرفتار اندیشیدن به آن لحظه ای شوم که پرچم وطنم ، در میان دو پرچم، بالا می رود. اگر بخواهم گرفتار این نوع خیالات شوم، از کار و زندگی می افتم و دیگر هرگز آن پرچم بالا نخواهد رفت.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
در ادامه نقدی که کتاب تاریخ تشیع از انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ارائه می گردد:
نقد کتاب "تاریخ تشیع"
نویسنده : سید محمد باقر آقایی نیارکی
کارشناس ارشد تاریخ
1392
مقدمه:
تشیع به عنوان یکی از دو فرقه بزرگ اسلام تأثیر بسزایی در تاریخ اسلام داشته است. لذا در بیان تاریخ اسلام نمی توان از آن صرفنظر کرد. بنابراین در ذیل عنواین رشته های مختلف تاریخ به ویژه پس از اسلام باید از تاریخ تشیع نیز یاد کرد. منابعی که مستقل با عنوان تاریخ تشیع نگاشته باشد چندان نیست، و البته ذیل تاریخ ائمه و نیز بیان فرقه های مختلف و نیز انساب به آن نیز اشاره شده است. اکنون نیز کتاب تاریخ تشیع که برای دانشجویان رشته های تاریخ اسلام و تشیع نگاشته شده باشد زیاد نیست. یکی از معدود کتابهای درسی کتاب تاریخ تشیع اثر گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه می باشد. که در این مقاله به نقد آن پرداخته می شود.
مروری بر منابع پیشین:
- تاریخ تشیع از آغاز تا پیایان غیبت صغری: نوشته غلامحسین محرمی و انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)-1386
در ابتدا طی فصل اول به معرفی منابع عمومی و اختصاصی تاریخ شیعه پرداخته و فصل دوم به پیدایش شیعه اختصاص یافته است که طی آن معنی لغوی و سپس جریان تاریخی پیدایش آن مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل سوم به بررسی داوار مهم تاریخی شیعه همانند عصرخلفای اولیه، امویان و عباسیان پرداخته است. در فصل چهارم قیامهای شیعیان، در فصل پنجم و ششم ضمن بررسی گستره جغرافیایی تشیع فرقه های مختلف شیعه را معرفی نموده است. فصول هفتم وهشتم نیز شامل میراث علمی و نیز شاعران شیعه می باشد.
- تاریخ فرق اسلامی(2) فرق شیعی و منسوب به شیعه: دکتر حسین صابری- انتشارات سمت 1386
این کتاب که جلد دوم تاریخ فرق اسلامی است به بررسی فرقههای مختلف شیعه پرداخته است. در فصل اول کلیاتی از جمله معنی لغوی و تاریخ پیدایش شیعه آوردهشده است. در فصول بعدی به ترتیب به معرفی فرقه های کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه، اثنی عشریه، غالیان و واقفه پرداخته است. به نظر می رسد در ترتیب این فصول ترتیب زمانی پیدایش فرقه ها مد نظر بوده است. در این کتاب در هر فصل ابتدا تاریخچه پیدایش و تکوین فرقه ها بیان شده و سپس به برسی عقاید مهم واصلی فرقه پرداخته شده اند. این کتاب که به عنوان منبع درسی معرفی شده است فاقد سوال و معرفی منابع بیشتر جهت مطالعه می باشد.
- تاریخ سیاسی صدر اسلام(شیعه و خوارج): نوشته یولیوس ولهوزن ترجمه دکتر محمودرضا افتخارزاده دفتر نشر معارف اسلامی -1375
این کتاب به بررسی تاریخی پیدایش دو گروه خوارج و شیعه از دل حوادث دوران حکومت امام علی(ع) می پردازد. ولهوزن شرق شناسی آلمانی است که با روش تحقیق و بررسی و نقادی روایات تاریخی منبع معتبری از خود به جای گذاشتهاست. این کتاب تا قیام مختار را شامل می شود.
نویسنده:
این کتاب نویسنده منفرد ندارد بلکه توسط گروهی از اساتید در گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه تألیف شده است. پژوهشگاه که در سال 1377 تأسیس شده این کتاب را به عنوان متن درس در دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد تهیه نموده است.نویسندگان این کتاب عباتند از: حسین حسینیان مقدم، محمود حیدری آقایی، قاسم خانجانی، منصور داداش تژاد، سید حسین فلاح زاده، رمضان محمدی، حسین مرادی نسب، محمد رضا هدایت پناه.
نقد شکلی اثر:
کتاب " تاریخ تشیع" ابتدا در دو جلد تهیه گردیده بود که پس از چند دوره در یک جلد تلخیص گردید که با همکاری مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران معاونت پژوهش با شمارگان 5000 نسخه و در سال 1390 منتشر گردیده است. این کتاب به منظور عنوان درس تاریخ تشیع برای رشته های تاریخ اسلام و تاریخ تشیع و دیگر رشته های مرتبط در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد نگاشته شده است که می تواند به عنوان منبع اصلی یا فرعی بسته به رشته ی تحصیلی و به نیز به عنوان درس اصلی یا تخصصی مورد استفاده قرار گیرد. در پیشگفتار هدف اصلی اثر به طور صریح بیان شده است. مقدمه کتاب یک مقدمه کلی در ابتدای کتاب است و فصلهای کتاب فاقد مقدمه می باشند. فهرست مطالب به طور تفصیلی بیان شده است. در این کتاب تصویر و نقشه به کار گرفته نشده ولی در عین حال در موارد معدودی از جدول و نمودار برای بیان مطالب استفاده شده است. پس از پیشگفتار و قبل از آغاز فصول کتاب در بخشی با نام "کلیات: مفاهیم" به تعریف برخی اصطلاحات از جمله شیعه، رافضی، امامیه، زیدیه، اسماعیلیه و اثنی عشریه و جعفریه آورده شده است. هر فصل حاوی خلاصه و بیان محورهای مطالعاتی می باشد که می تواند به جهت دهی دانشجویان برای مطالعات بیشتر کمک کند. نمایه منابع و اعلام از جمله ضمیمه های آخر کتاب است.
حروف نگاری صفحه آرایی و صحافی کتاب در حد استاندارد کتابهای آموزشی می باشد. طرح روی جلد هم برگفته از نقشهای سنتی با ترکیب رنگی می باشد کلمهتاریخ تشیع هم به رنگ قرمز نوشته شده که شاید نمایانگر دیدگاه تاریخ خونبار شیعه می باشد. قواعد عمومی نگارش و ویرایش تا حد زیادی رعایت شده است و اثر مذکور از روانی ورسایی خوبی برخوردار است. در هنگام به کارگیری کلمات یا نامهای خاص و ناآشنای عربی در موارد لازم از اعراب برای آشنایی مخاطب با تلفظ صحیح استفاده کرده است و نیز در موارد معدودی که از نامهای انگلیسی استفاده شده لغت اصلی آن در کنار خط فارسی آورده شده است. نحوه ارجاع و استناد مطالب به منابع اصلی از استاندارد لازم برخور دار است.
نقد محتوایی اثر:
در این اثر سعی شده است تا مطالب بر طبق نظم خاصی ارائه گردد. در بخش کلیات ابتدا به معرفی برخی مفاهیم مورد استفاده در کتاب اشاره شده است. در بخش اول به زمینه ها و نیز ریشه یابی تاریخ تشیع پرداخته شده است. در بخش دوم تاریخ تشیع تا عاشورا مورد بررسی قرار گرفته است و در بخشهای سوم و چهارم به ترتیب از عاشورا زمان امام صادق(ع) و از زمان امام صادق(ع) تا غیبت کبری را شامل می شود. فصول پنجم و ششم هم به دولتها و خاندانهای شیعی می پردازد و در فصل هفتم هم آثار علمی و فرهنگی شیعیان مورد برسی قرار گرفته است. به این ترتیب ملاحظه می گردد که سعی شده است تا ترتیب تاریخی در آن رعایت گردد. اما به نظر می رسد با توجه به زمانبندی تاریخی بهتر می بود که فصل خاندانهای شیعی پیش از دولتها مورد بررسی قرار گیرند چرا که خاندانهای موثر پیشتر از دولتهای شیعی در عرصه سیاسی سرزمینهای اسلامی حضور داشتند. اما اگر اهمیت آنها مورد نظر بوده باشد شاید این ترتیب درست به نظر می رسد. این نظم منطقی و انسجام هم در داخل هر فصل رعایت شده است. در فصول مربوط به امامان سعی شده تا ضمن بیان تاریخ مختصری به شرح فعالیتهای ایشان پرداخته و سپس به اوضاع شیعیان و فعالیتهای سیاسی آنها اختصاص یافته است. در دولتها و خاندانها هم به همین ترتیب عمل شده و ترتیب زمانی رعایت شده است.
منابعی که در این اثر مورد استفاده قرار گرفته به طور عمده منابع دست اول می باشد. منابعی از قبیل تواریخ، انساب، رجال، مناقب و دیگر منابع تاریخ اسلام منابع دست اولی هستند که از آنها در نوشتن این اثر به کار گرفته شده اند. علاوه بر این منابع دست اول از منابع جدید از نویسندگان خارجی و عرب و ایرانی نیز برای تألیف این کتاب استفاده شده است. در استنادات و ارجاعات به این منابع اصول منبع دهی به دقت رعایت شده است. در ضمن در بیان مطالب رعایت امانت شده است تا هیچ مطلبی بدون ذکر منبع آورده نشده و اثر دچار سرقت ادبی نگردد.
این اثر گرچه در برخی موارد حاوی تجزیه و تحلیل است اما به طور کلی تنها به بیان مطالب تاریخی و عقیدتی شیعیان از فرقه های مختلف پرداخته است و کمتر به نقد و بررسی آنها وارد شده است. با این حال سعی شده است که بی طرفی علمی را رعایت کند.
این اثر به علت آموزشی بودن آن نه ادعا دارد و نه در پی طرح نظریه های جدید است و فقط در سطح دانشگاهی به عنوان کتاب آموزشی نگاشته شده است. اما به توجه به تلاش نویسندگان در استفاده از منابع مختلف سعی شده است در نوع خود به روزترین منبع بوده و با توجه به سطح کتاب تمام سرخطهای مهم تاریخ تشیع را در بربگیرد.
این کتاب با توجه به اینکه در کشوری شیعی و با اعتقادات شیعی نگاشته شده مبانی و پیش فرضهای اعتقادات شیعی در آن مبنی بر حقانیت امامان شیعه می باشد که سعی شده است در این مسیر حرکت شود و با همین دلایل در این کتاب مغایرتی با مبانی و اصول دینی و اسلامی یافت نشد.
محتوای کتاب "تاریخ تشیع" با عنوان و فهرست ذکر شده تطابق داشته و جامعیت و تناسب محتوا و موضوع خوب ارزیابی می شود. مطالب ارائه شده هم منطبق بر سرفصلهای مصوب وزرات علوم، تحقیقات و فن آوری برای درس تاریخ تشیع می باشد.
نویسنده سعی کرده در برخی موارد با استفاده از برخی ابزارها همانند جدول و نمودار به تفهیم بیشتر موضوع بپردازد. همچنین در بخشی به عنوان کلیات مفاهیم اولیه تعریف شده اند و در طول کتاب هم اگر لازم بوده لغاتی تعریف و یا مترادف انگلیسی شان آورده شود، این کار انجام شده است.
نتیجه:
کتاب"تاریخ تشیع" نوشته گروهی از نویسندگان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه کتابی است که با هدف منبعی برای دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد نگاشته شده است. شکل ظاهری کتاب در حد مطلوب و مطابق با استانداردهای کتابهای آموزشی می باشد. ازمنابع بسیار دست اول و جدید به خوبی بهره برده و سعی شده است تا کتابی کامل و جامع البته در حد تدریس دانشگاهی باشد. کتاب نیز بر طبق سرفصلهای مصوب وزارت علوم بوده و با متنی روان و رسا ضمن رعایت رویکردهای اسلامی و شیعی به بررسی تاریخی تاریخ امامان شیعه و نیز خاندان ها و دولتهای شیعی پرداخته است. به نظر می رسد اگر فصل خاندانها پیش از دولتها قرار می گرفت بحث توالی تاریخی نیز بهتر رعایت می شد.
به نام خدا
فرهنگ امروز: نشریه اندیشه پویا در شمارهی اخیر خود مطلبی را از نصراله پورجوادی منتشر ساخته است که در طی آن نگارنده به بهانه یافتن یادداشتهای دوران جوانی خود از کلاسهای احمد فردید، با نقدی تند و بعضا خارج از اخلاق به تفکر و شخصیت و دانش احمد فردید میتازد. برخلاف بسیاری از سایتها و نشریات منتسب به جریان روشنفکری، فرهنگ امروز با احترام به نفس آزاداندیشی و اعتقاد به تضارب آراء در راستای یاری رساندن به ارتقای فضای فکری جامعه، این فرصت را در اختیار بهروز فرنو قرار داد تا ضمن دفاع از تفکر احمد فردید ، به نحو مقتضی پاسخ اتهامات نصراله پورجوادی علیه استادش و نحله فکری منتسب به او را منتشر سازد.
از توضیحات و تأکیدات مکرر مرحوم دکتر فردید، توجه به فقدان ذکر و فکر در عالم کنونی خصوصاً در جامعهی به اصطلاح روشنفکری مملکت ماست. استاد در خصوص بیفکری در کل عالم امروز گاه استناد میکرد به قول مارتین هیدگر در آغاز درسگفتار «چیست آنچه خوانندش تفکر» یا به تعبیر رساتر -به نظر استاد فردید- «تفکر ما را به چه میخواند». این درسگفتاری که بعد از جنگ جهانی دوم و در اوایل دههی 1950 ایراد شده است با این جمله آغاز میشود «در زمانهی پرسشبرانگیز ما حیرتانگیزتر از آن چیزی نیست که ما هنوز فکر نمیکنیم».
در دههی پنجاه در میانهی قرن بیستم و در دورهی تفوق متفقین و به اصطلاح عمومی، دورهی پیروزی جوامع آزاد، توسعهی علم و فناوری و اطلاعات، سیطرهی منورالفکری و روشنفکری و در قلب جایگاه فکر و فلسفهی غرب یعنی در آلمان چه کسی میتواند از فقدان تفکر سخن بگوید؟ نه هیدگر که امروز آثار او در کانون تفکر فلسفی جهان قرار دارد و بیشترین کتب و مقالات فلسفی راجع به افکار اوست، شخصی گزافهگو است که سخنی به گزافه گفته باشد و نه این درسگفتار و این جمله – که حتی در ترجمههای فارسیاثر هم به صراحت ذکر شده است– چیزی است که کسی بتواند انتساب آن را به هیدگر منکر شود. تنها یک تعبیر میماند و آن اینکه تفکر به زعم متفکرینی چون هیدگر و فردید فکر ظاهری و عقل جزئی نیست که بپنداریم در عصر ارتباطات و اطلاعات توسعه مییابد، بلکه سیری است از جزء به کل، از موضوع به مبادی، از واقعیت به حقیقت، از موجود به وجود، از آگاهی به خودآگاهی، از ظاهر به باطن و خلاصه از علم به فلسفه و حکمت.
آنجا که در ادامهی این رساله هیدگر صراحتاً اعلام میکند که «علم فکر نمیکند» چون نسبتِ بین علوم روز که در مقام آگاهی ظاهری است با خودآگاهی حکمی و فلسفی به معنی حقیقی لفظ قطع شده و از طرف دیگر فلسفه در مذاهب نوکانتی به جای پرسش از حقیقت وجود و اعتبار نفسالامری هر چه بیشتر توجه به موجود و اعتبارات نسبی و ظاهری پیدا کرده است، هیدگر به درستی توجه به آن دارد که امکان تفکر با مبانی مدرن دیگر منتفی شده است. اینکه علیرغم توسعهی علم، تکنولوژی، اطلاعرسانی و علوم انسانی در قرن بیستم شاهد دو جنگ جهانی، جنگهای منطقهای، جنگ سرد، حاکمیت سیاستهای امپریالیستی و صهیونیستی، آمار فزایندهی جنایت و خودکشی، تجارت پرسود مواد مخدر، فحشا و سکس، اسلحه، تنزل اخلاق عمومی و از هم پاشیدن مبانی خانواده و هزاران ابتلای دیگر بودیم و هستیم، شواهد این مدعاست. آنچه که هیدگر در عبارت «زمانهی پرسشبرانگیز ما» از آن یاد میکند.
در اینجا تفکر، مستلزم پرسش از ماهیت و حقیقت تفکر جدید است که مبنای این مشکلات بوده است. هیدگر که تاریخ 2500 سالهی فلسفه و تفکر غرب را به جهت غفلت از حقیقت وجود و توجه به وجود موجود، مغرب حقیقت میداند، در رسالهنامهای در باب اومانیسم توضیح میدهد که اومانیسم آخرین مرحله از این سیر نیستانگارانهی تفکر غرب است که اکنون در بحران است و امکان تجدید آن نیست. در اینجا متفکر فقید مرحوم فردید در مقام همسخنی با هیدگر و با عطف توجه به معارف اسلامی مسئلهی غربزدگی را طرح میکند. آنچه در نظر وی وجهی است از فلکزدگی و مکر لیل و نهار به تعبیر قرآنی آن در عصر آخرالزمان.
برخلاف تلقی رایج که با طرح ناقص آلاحمد از غربزدگی پیش آمد، در نظر مرحوم فردید در وهلهی اول خود مغربزمین است که از رنسانس به این طرف غربزدهی مضاعف شده است، یک غربزدگی خودبنیاد که با اومانیسم و بشرانگاری تحقق یافته است. بنابراین از وقتی که غربزدگی برای مرحوم استاد طرح شد او نیک توجه داشت که خودبنیادی به صورتی که با اومانیسم و بشرانگاری در عصر جدید تحقق یافت در 2500 سال تاریخ فلسفه و تفکر در عالم بیسابقه بوده است و این خودبنیادی و تفرعن جدید است که در امپریالیسم به ظهور و بروز کامل رسیده است.
خودبینی و خودرأیی در تمامی دورهها و ازمنه به عنوان رذایل اخلاقی با بشر بوده است، اما هیچگاه مانند عصر جدید اصالت و موضوعیت نداشته است. در حقیقت توجه و پرسش مرحوم فردید از غرب و غربزدگی همواره معطوف به توجه و پرسش از بشرانگاری و خودبنیادی به عنوان ماهیت غرب و هویت تفکر مدرن بوده است. عجیب آنکه آقای پورجوادی پس از سالها مطالعه و تحقیقات فرهنگی و استفاده از کلاسها و مباحث استاد و احراز سمتهای مختلف فرهنگی بعد از انقلاب هنوز به این نکتهی آشکار در خصوص مباحث استاد فردید، توجه نکرده است که اومانیسم فصل ممیز تفکر جدید و از عوارض ذاتی مدرنیته است و قدر مسلم از هنگامی که استاد غربزدگی به مفهوم و معنای مضاعف و جدید را طرح کرده است پرسش از اومانیسم و نقد آن را نیز مدنظر داشته است و این اختصاص به قبل یا بعد از انقلاب اسلامی ندارد. حال آنکه آقای پورجوادی مباحث استاد را قبل از انقلاب با اذعان به آنکه درست نمیفهمیده است تأیید میکند، اما همان مباحث را بعد از انقلاب شارلاتانیسم مینامد. تنها بعد از انقلاب مجال اشاره صریح به مصادیق بشرانگاری و خودبنیادی در افکار فراماسونری، امپریالیستی و صهیونیستی بیشتر فراهم آمده است که قبل از انقلاب امکان آن نبود.
گرچه آقای پورجوادی خود اذعان دارد که استاد حتی قبل از انقلاب نیز به این موارد اشاره داشته است. پس چه چیز واقعاً تغییر کرده است؟ در حقیقت این ادعاها و انتظارات آقای پورجوادی از خودش است که تغییر کرده است. به این ترتیب که وی قبل از انقلاب دانشجویی بیادعا بوده است که به درست نفهمیدن سخنان استاد فردید و در عین اهمیت آن سخنان واقف بوده است، اما بعد از انقلاب استادی پرمدعا و صاحب سمتهای فرهنگی بوده که باز هم به شهادت آنچه راجع به اومانیسم گفته است (سخنان استاد فردید را نمیفهمیده است)، اما در این دوره ادعای کاذب فهم، باعث جهل مرکب جناب پورجوادی و غفلت او از حقیقت مطلب شده است. همچنین آقای پورجوادی تصریح میکند: «در زمانی که (فردید) نباید از اومانیسم بد بگوید، زشتترین حرفها را به نام خدا و پیغمبر دربارهی اومانیسم میگفت». از این سخن پیداست که نه تنها گوینده درک خودآگاه نسبت به معنای اومانیسم ندارد و به جای «بشرانگاری» و «خودبنیادی» همچنان ترجمهها و تعابیر غلطی چون «انساندوستی» یا «اهمیت انسان» شاکلهی ذهنی او شده است، بلکه نسبت به زمان و سیر تفکر نیز تذکر پیدا نکرده است و نمیداند که زمان مابعد مدرن (پستمدرن) کنونی وقت پرسش از اومانیسم و دیگر ایسمهای مدرن است نه وقت درجا زدن در منورالفکری و غربزدگی قرن هجدهم.
البته روشن است منظور آقای پورجوادی «از وقت» در آن سخن، زمان و شرایط بعد از انقلاب است و نگرانی آقای پورجوادی از آن است که مطالب مرحوم فردید در خصوص غرب و غربزدگی و بشرانگاری و «موضوعیت نفسانی» عصر جدید، موجب مواضع رادیکال محافل اسلامی و جناحهای وابسته به انقلاب اسلامی و در نتیجه برخورد خشن انقلابیون با دیگر گروهها شده باشد. حال آنکه تفکر و دعوت به پرسش حکمی و تقریر درست محل نزاع موجب کاهش تعارضات و تمهید مقدمات حل درست مسائل است.
اغلب مخالفان مرحوم فردید، همچون پورجوادی، آشوری، سروش و حتی خسروپناه تصور میکنند که پاک کردن صورت مسائل با کتمان اختلافات نظری و به قول استاد: «ماستمالی کردن قضایا» کمکی به حل آن میکند. حال آنکه با کمی دقت در حوادث داخلی و خارجی ملاحظه میشود که هر مسئلهی کتمانشده روزی سر باز میکند و اختلافات آشکار میشود و هرج و مرج و آشفتگی حاصل میشود. قدر مسلم، فکر و ذکر و تفکر اصیل به معنایی که در مأثورات اسلامی از آن یاد شده است، تنها چیزی است که در بحرانها راهنمای ماست. سعی استاد در طرح مسائل و تقریر درست محل نزاع در مباحث حکمی و فلسفی در طریق همان تفکر اصیل است. اشراف مرحوم فردید به قدیم و جدید، عمق حکمی و فلسفی و دقت او در الفاظ و معانی و ریشههای کلمات در زبانهای قدیم و جدید، امکان تفکر و تقریر درست محل نزاع در مسائل مختلف را برای او فراهم آورده است. حال آنکه شاکله و انگارههای قدیم و جدیدی که ذهن مخالفان را اشغال کرده است همواره مانع دقت لازم و فهم مسئله شده است.
در نظر بیاورید که تقریر درست محل نزاع در مسائلی چون: «تفکر اصیل شرقی به معنای پریروزی و پسفردایی» و «تفکر غربی به معنای دیروزی، امروزی و فردایی»؛ حضور و حصول؛ قدیم و جدید؛ ِولایت و وَلایت؛ زمان فانی و زمان باقی؛ طریقت و شریعت؛ درایت و روایت؛ معقول و منقول؛ فقه اصغر و اکبر؛ جهاد اصغر و اکبر؛ قرب فرایض و قرب نوافل؛ مقام ذوالعقل و ذوالعین؛ اختلاف موجبیت و جبر؛ منورالفکری و روشنفکری؛ هیستوریسم و هیستوریسیسم و صدها بحث دیگر که در درسگفتارهای استاد فردید طرح شده چقدر به فهم مسائل امروز ما و حل آن کمک کرده است و اختلاط و التقاط فکری مخالفان چقدر مسائل را آشفته و کلاف سردرگم کرده است.
در نظر بیاورید مرحوم فردید که از اواخر دههی 30 قبل از انقلاب، غربزدگی را طرح کرده است و تا سال 73 هنگام فوت، حسب تکلیف حکمی خود به مسائل فوق پرداخته است و همواره برای طرح درست مسائل کنونی به فلسفهی قدیم و جدید و معارف اسلامی توجه داشته است، از نظر آقای پورجوادی به تاریخ معنوی ایران ظلم کرده و آبروریزی کرده است. جای سؤال است که خود آقای پورجوادی در همان سالهای دههی اول انقلاب که سمت ریاست نشر دانشگاهی و عضویت شورای انقلاب فرهنگی را به عهده داشته است برای پاسداری از معارف اسلامی و کمک به تفکر عمیق و حل مسائل انقلاب چه کرده است؟
کل تتبعات فرهنگی و ادبی آقای پورجوادی که اغلب در مجلهی نشر دانش در آن سالها منتشرشده در مقام مقایسه حتی اهمیت یک بحث از مباحث یکی از جلسات درسگفتارهای مرحوم فردید را ندارد، چون اغلب به جای پرداختن به اصل مسائل به حواشی مسائل فرهنگی و ادبی پرداخته است. مصداق بارز این گونه مطالب آقای پورجوادی مقالهی مفصلی است که در همان سالها در سمینار ادبی، «نظامی» ایراد کردهاند. در آنجا ایشان کل مسائل حکمی و لطایف ذوقی را رها کردهاند و به مقولهی وصف شاعر از اندام شیرین در چشمه پرداختهاند. حال باید پرسید واقعاً پرداختن به موضوع شیرین در چشمه آن هم در سالهای انقلاب و جنگ چه کمکی به حل مسائل ما کرده است؟ مطلبی که جراید وقت و حضار در سمینار اغلب از آن به عنوان تتبعات روشنفکری یک مرفه بیدرد انتقاد کردهاند.
حال واقعاً چه کسی آبروی خرد و اهل نظر را برده است. تمام حجت آقای پورجوادی برای این ظلم و آبروریزی که به مرحوم فردید نسبت داده آن است که وی فرهنگ و علوم دورهی اسلامی را مشوب به طاغوت و غربزدگی به معنای اولیه و قدیمی آن دانسته است؛ یعنی همان اصلی که تمامی مذاهب و ادیان آسمانی اعتقاد دارند و ظهور تام و تمام و فهم کامل حقیقت مذهب و اعتقادات خود را موکول به ظهور حقیقت آیین خود در پایان تاریخ و ظهور منجی میدانند و اسلام و شیعه بیش از همهی ادیان بر آن تأکید دارند. آیا دکتر فردید به علت تأکید بر این اصل دینی، اسلامی و شیعی آبروریزی کرده است؟
کدام محققی است که نداند منظور از قرون وسطای مسیحی یا فرهنگ و تمدن اسلامی یا تمدن شیعی، ظهور تام و تمام مسیحیت یا اسلام یا تشیع در اعصار میانی نیست، بلکه منظور وجهی و صورتی از حقیقت اسلام، مسیحیت و یا تشیع است که در آن دورهها امکان ظهور یافته و به شئون فرهنگی و اجتماعی آن دوره تعین بخشیده است حتی حکومتهای طاغوتی آن دوره ادعای مسیحیت، اسلام یا تشیع داشتهاند. حال اینکه این ادعا چقدر حقیقت داشته خود محل بحث است، اما در دوران جدید و عصر سکولاریته و لائیسیته اصلاً لزومی به این ادعا نیست؛ زیرا از آنجا که بشر در عصر جدید در حقیقت خود را خدایگان عالم میپندارد، لزومی به مشارکت ماورائی خود در امر حکومت احساس نمیکند و اطلاق حکومت جدید مسیحی یا اسلامی و شیعی وجهی ندارد؛ لذا تفرعن حاکمیت طاغوت در عصر قدیم صورت ساده داشت و در عصر آخرالزمانی کنونی به سلطهی امپریالیسم و طاغوت مضاعف خودبنیاد ختم شده است.
حال اگر در عصر حاضر در انقلاب اسلامی و انقلابات منطقه توجه به حکومت اسلامی و دینی شده است مربوط به دورهی مابعد مدرن و عصر تزلزل بشرانگاری و سکولاریته و لائیسیته است. در خصوص معارف اسلامی نیز از آنجا که در گذشته علوم و معارف در حوزههای علمیه و در ذیل عناوین علوم معقول و منقول تدریس و تحصیل میشده است به آن معارف اسلامی اطلاق کردهاند. حتی علوم عقلی چون فلسفه که التزام کامل و صریحی مانند کلام و عرفان به منقول ندارند، باز حتیالمقدور در فرهنگ اسلامی در خدمت تعالیم اسلام بودهاند، همچنان که در قرون وسطی همهی علوم در خدمت کلام و الهیات مسیحی بودهاند، اما در عصر سکولاریته و لائیسیته حتی علوم انسانی نیز از معارف مسیحی و اسلامی جدا شدهاند. پس اطلاق لفظ مسیحی یا اسلامی به معارف گذشته از این جهت است. هیچکس در عالم اسلام یا تشیع یا حتی در عالم مسیحیت چنین ادعایی نداشته است که کلام آخر را در خصوص حکمت مسیحی یا اسلامی گفته است و کسی چنین ادعایی نکرده که حجب کاملاً از برابر دیدگان او برداشته شده و میتواند حقیقت اسلام یا مسیحیت را به تمام ببیند چه برسد به آنکه کسی ادعا کند که مثلاً در زمان او حقیقت اسلام به کمال ظاهر و فراگیر شده است به خصوص در مورد معارف ذوقی و عرفان و تصوف که مورد تأکید آقای پورجوادی هم هست، بیش از آنکه عرفا مدعی حل مسائل و درمان درد زمان خود باشند، خود را اهل درد و پرسش و حیرت دانستهاند و از بازی روزگار و مکر لیل و نهار به کرات گله کردهاند.
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
همچنین از حافظ لسانالغیب که آقای پورجوادی وی را واصل به حقیقت و فارغ از ابتلائات میشمرد، ابیات متعددی را میتوان شاهد گرفت که امکان اشراف کامل به حقیقت و وصل را مدام منکر میشود، در عین حال که تمنای آن را دارد. وی سعی و کوشش و مجاهدت نظری و حکمی را لازم میداند، در عین حال که از مکر لیل و نهار و حوالت روزگار گله میکند.
حافظ مدام وصل میسر نمیشود شاهان، کم التفات به حال گدا کنند
*****
به سعی خود نتوان برد پی بگوهر مقصود خیال ما باشد کاین کار بیحواله برآید
سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه
نگار میفروشم عشوهای داد که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقیِ کمان ابرو شنیدم که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را ببینی در میانه
*****
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
*****
در این چمن گل بیخار کس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است
*****
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
و همین طور ابیات متعددی را میتوان سراغ گرفت که مؤید نظر دکتر فردید در خصوص بازی زمانه و مکر لیل و نهار و رواج خودبینی و خودرأیی در زمانه حافظ و خلاصه فرهنگ مشوب به طاغوت، به اصطلاح در عصر اسلامی است –که البته در زمانهی ما صورت مضاعف پیدا کرده است– و اگر آقای پورجوادی اندکی در مصادیق ابیاتی که استاد بارها در درس گفتارهای خود تکرار میکرد تأمل داشت مسلماً به نظر استاد در مورد طاغوتزدگی هر دوره، متناسب با سیر تفکر در ادوار مختلف میرسید و ایرادات بنیاسرائیلی نمیگرفت.
البته تمامی این مباحث به معنی فقدان اهمیت معارف اسلامی و شیعی و مجاهدات نظری و عملی اهل معرفت در دوران اسلامی نیست، بلکه به معنی لزوم عزم جدیتر در بازجست حقیقت معارف اسلامی و انتظار اصیل ظهور تام و تمام آن حقیقت همراه با جهاد اصغر و اکبر است.
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکتهدان عشقی خوش بشنو این حکایت
شکر از عنایت معشوق است و یافتن طریق جهاد، شکایت و گله از بُعد منزل معشوق است و دشواری راه. شکر از توفیق مجاهدت نظری و عملی است و شکایت از سنگینی حجاب. پس بحث از طاغوتزدگی، فلکزدگی و غربزدگی و بحث از صورت مضاعف آن در دورهی جدید اولاً، توضیح و تفصیلی است نسبت به کلام شیعه و مسئلهی ظهور بقیهالله، دوم توضیح لزوم تداوم مجاهدت نظری و عملی در تاریخ اسلام برای انکشاف حقیقت و کشف سبحات جلال من غیر اشاره و محو موهوم و صحو معلوم به تعبیر مولای متقیان در حدیث معروف به حقیقت است که لازمهی آن سقوط دولتهای پادشاهی و طاغوتی به معنی قدیم و حکومتهای امپریالیستی به معنای جدید است. سوم، سعی استاد فردید و دعوت اوست به تفکر دربارهی وقت و زمان که لازمهی آن گذشتن از تاریخیگری و علم تاریخ به معنای راست و فلسفههای تاریخ به معنای چپ و رسیدن به دلآگاهی تاریخی و درک زمان طولی و وقت احوالی در نزد عرفا و متصوفه است. چهارم، دعوت فردید به نحوی میانداری فکری است در حکمت و فلسفه و معارف قدیم و جدید که از طریق علم تفسیر و روش هرمنوتیک تعقیب میشود. در این روش جمع روایت و درایت، معقول و منقول، طریقت و شریعت، فقه اصغر و اکبر و خلاصه، کل معارف اسلامی و حقیقت عالیه آن مطمح نظر است که البته از نظرگاه تنزیهی مابعد مدرن و ماورایمدرن و در طریق تعالی، به آن توجه میشود.
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت میان مجمع خوبان کنی میانداری
در این روش انحصار توجه به یکی از علوم قدیم مثل صرف روش نقلی اخباری و اشعری، صرف روش عقلی اعتزالی، مشایی و صدرایی یا صرف روش ذوقی متصوفه آن هم از نوع خانقاهی به معنی جدید -که آقای پورجوادی و برخی از بستگان او میپسندند- نمیتواند به هیچ وجه راهگشا باشد، بلکه توجه به کل و رفتن از آگاهی علمی به خودآگاهی فلسفی و از آنجا به دلآگاهی حکمی، آن هم با توجه به لزوم گذشت از مدرنیته و غربزدگی است که راهگشاست.
برای اثبات این ادعا و تقریب ذهن به مسائل روز نگاهی بیندازید به اختلافات جناحها و گروههای فکری و سیاسی و آشفتگیهای داخلی، منطقهای و جهانی. باز برای مشخص شدن بحث توجه بفرمایید مثلاً به اوضاع سیاسی کشور مصر که در دورهی اسلامی از مناطق مهم فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است. اکنون در مصر ارتش، لائیکها و لیبرالها خواستار حکومتی شبیه عصر مبارک در ذیل هژمونی غرب و آمریکا هستند. حاکمیتی که با توجه به بحران مدرنیته و غرب دوام آن بعید به نظر میرسد. از طرف دیگر اخوانالمسلمین که بر اساس نگاه بنیانگذاران خود خواستار جمع شریعت و ظواهر اسلامی با ظواهر جدید و نگاههای تحصلی و علمی است، عملاً از عهدهی حل مسائل برنیامد و دولتش زیر فشار غرب و اسرائیل سرنگون شد. از طرف دیگر طرفداران صرف شریعت هستند که بعضاً نگاههای وهابی، طالبانی و القاعده نیز دارند که فعلاً جز حماقت و جنایت در منطقه چیزی از آنها ملاحظه نمیشود. از تفکرات فلسفی و عرفانی به معنای قدیم و جدید هم ظاهراً در مصر خبری نیست.
راجع به آشفته بازار تفکر در مصر چه میتوان گفت؟ شاید گفته شود که وضعیت مصر به ما مربوط نمیشود، اما این آشفتگی که تنها در مصر نیست، سوریه، لیبی، تونس، عراق، افغانستان، پاکستان و... در حقیقت کل منطقه از این آشفتگیها رنج میبرد که قدر مسلم هر وضعی پیدا کند ما را نیز در بر خواهد گرفت. در این اوضاع جز میانداری فکری و فرهنگی و حتی سیاسی به تعبیری که بیان شد، چه میتوان کرد؟ اینجا نکتهای که شایان توجه است آنکه لفظ میانهروی در اینجا وافی به مقصود نیست و خود استاد فردید لفظ میانداری را به جای آن پیشنهاد میکنند. در موقعیتی این چنین که تقریباً هیچیک از طرفهای درگیر در حوادث، موضعی برحق ندارند و حتی امکان حل مسائل به طور نسبی را نیز ندارند، تنها میتوان آنان را برای برونرفت از مشکلات، با میانداری و داوری به راه دیگری که همان راه تفکر حکمی و فکر و ذکری خودآگاه و دلآگاه است، دلالت داد.
قدر مسلم این تفکر مستلزم گذشت از غرب و غربزدگی و توجه به کل حقیقت اسلام و جمع شریعت، طریقت و حقیقت و انتظار ظهور تام و تمام آن است؛ لذا میانداری به این معنی، داوری به عدل و توجه به استحقاق هر طرف و رهبری و شهادت بر سبیل حق است و با تعبیر قرآنی امت وسط نیز بیشتر تطبیق میکند.
والسلام
بهروز فرنو، عضو هیئت مدیره بنیاد حکمی و فلسفی دکتر فردید
کلمات کلیدی:
به نام خدا
در نشست انجمن جامعه شناسی ایران با وضوع " نقد گفتمان روش تحقیق" سخنرانی دکتر فاضلی و انتقادات تند و نیزش به روش تحقیق بازتابهایی را به همراه داشت.
سخنرانی دکترنعمت الله فاضلی:
http://ejtemaee.ir/1392/05/30739.html
نقد دکتر بهاره آروین به سخنرانی دکتر فاضلی: http://ejtemaee.ir/1392/05/30768.html
نقد محمد تقی موحد ابطحی به سخنرانی دکتر فاضلی: http://ejtemaee.ir/1392/05/30768.html
چند نکته ( بهتر است درد دل بنماییم) را به عنوان یک دانشجو لازم دانستم بیان نمایم.
اولین نکته راجع به انتشار قالاتدر نشریات معتبر است که بدون حضور عنوان "دکتر" پشت نام نویسندگان مقاله انتشار نمی یابد. این بدترین نوع انتخاب مقاله برای چاپ است. چه بسا اساتیدی با عنوان دکتر که حتی نوشتن چند خط به زبان فارسی عاجزند. اما دانشجویان و پژوهشگرانی که فقط به دلیل دکتر نبودن مجالی برای عرضه نمی توانند نظراتشان را به بوته آزمایش قرار دهند.
دومین مطلب راجع رفرنس دهی مقالات است و با شیوه ای که اکنون وجود دارد مجال زیادی برای تفکر و ارائه نظر نویسنده مقاله و کتاب باقی نمی ماند.
این دو مطلب هر چند مختصر از جمله دغدغه های دانشجویان عرصه علوم انسانی است. امید است که برای رفع این معضل چاره ای اندیشیده شود.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
شرایط تحقق غرب شناسی:
1- کسانی که تحقیق و پژوهش غرب شناسی را به عهده می گیرند باید خود را مستقل و آزاد از غرب حس کنند یا لااقل میان خود و عالم غرب تفاوت ببینند و غرب را نه به عنوان کمال مطلوب یا راهنما و معلم، بلکه در حکم غیر تلقی کنند.
2- برای غرب شناسی باید کلیت تاریخ غربی را درک کرد و چون ره آموز این تاریخ، فلسفه است و حوالت آن در تکنیک ظاهر شده است، باید فلسفه و تکنیک جدید را شناخت.
3- برای غرب شناسی باید منشأ و معنی علم و فرهنگ و حقوق و سیاست جدید را دانست.
4- اکنون در غرب شرایطی فراهم شده است که می توان برای غرب شناسی جایی تصور کرد. زیرا اکنون این سخن را پیش آورده اند که تجدد به مرحله ی توقف و گسترش صوری و رسمی رسیده است.
5- غرب شناسی عکس العملی در برابر شرق شاسی نیست. غرب شناس نمی تواند و نباید روش شرق شناسی را در شناخت غرب اعمال کند، زیرا به کار بردن روش شرق شناسی در مورد غرب بسیار دشوار است و نتیجه چیزی جز گزارشی ناقص از امر مورد مطالعه نخواهد داشت.
6- ساکنان عالم غربی نیازی به غرب شناسی ندارند و کسانی که به فکر غرب شناسی می افتند باید بیرون از آن عالم باشند و این بیرون بودن در حال حضر کاری دشوار است.
درباره غرب/ رضاداوری اردکانی/ 33تا42
کلمات کلیدی:
به نام خدا
یک شعر از احمد شاملو
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشدروزگار غریبی است نازنینو عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کردروزگار غریبی است نازنینو در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارندبه اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشدروزگار غریبی است نازنیننور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرداحمد شاملو
جواب این شعر از بندهروزگار غریبی است نازنینعشق را فریاد باید زدشوق را فریاد باید زدروز وصال ، آمدن یار را فریاد باید زددر سرمای شبهای تاردمیدن سحر را فریاد باید زدآنکه بر در می کوبد شباهنگامشاید نور باشدکه به روشنی دل ما می آیدنور نهان کردنی نیستنور را فریادباید زدپروانه اگر سوخت در شمعروشنی شمع در شبهای تار را فریاد باید زددر پس قهقهه مستانه ابلیسچیرگی خدا را فریاد باید زددر پشت میله های زندان عدموجود وجود را فریاد باید زددر حجاب ظلمانی جهلاندیشه را فریاد باید زد
کلمات کلیدی: