به نام خدا امروز روز فریاد علیه فتنه گرانی است که بیش از 8 ماه کشور را در التهاب و آشوب قرار دادند و پس از ناکامیهایشان در سال گذشته دوباره سر از آخور خویش بیرون آورده و عروده می کشند. این فتنه گران ظارها زندگی و حیات خود در این بیش از یک سال را مرهون قدرت خود و حامیان آمریکایی و اسرائیلی شان و نیز ترس نظام مقدس جمهوری اسلامی از برخورد با ایشان می دانند. آنها همچنان با وقاحت تمام خود را بیشمار می خوانند و جمعیت اوباش روز 25 بهمن را بیش از جمعیت مردمی 22 بهمن تصور می کنند. اما ان شاءالله به فضل خداوند دوران این فتنه نیز به سر آمده است، گرچه فتنه گر همچنان باقی است و اسلام عزیز و به تبع آن جمهور اسلامی عزیز تا برقرار حکومت عدل مهدوی همچنان با دشمنان خارجی و داخلی دست به گریبان است. باید بدانیم که اگر ما با دشمنان کاری نداشته باشیم آنها با ما کار دارند. زیرا که اساس دین و به ویژه اسلام بر نفی مستکبران است. مستکبران هم حاضر نیستند دنیای خود را رها کنند و در برابر حق سر فرود آورند و خداوند نیز وعده داده است که مستکبران را به خاک مذلت بکشاند. خداوندا چقدر مشتاقم بودم روزی را که مستکبران و گردنکشان و ظالمین چگونه تحقیر شده و به خاک مذلت کشیده می شوند. خداوندا ترا سپاس می گویم که چنین روزهایی را به من نشان دادی. این سران فتنه بدانند عمر فتنه آنها به سر آمده است و باید به مجازات اعمالشان برسند. کاس می شد با اجازه رهبر عزیزمان مقام عظمای ولایت این فتنه گران را به دست مردم بسپارند که خود مردم می دانند با این اراذل و اوباش چگونه برخورد کنند. آنقدر می زنیم و می خوریم تا این فتنه به پایان برسد. اینگونه برخورد با این افراد به حساب نیروی انتظامی و نظام هم نوشته نمی شود. اما گرچه می دانم این راه حل در خود فتنه های دیگری دارد. اما به هر حال ما تا محاکمه و مجازات سران فتنه از پا نخواهیم نشست. اما نباید فراموش کرد که تمام مصیبتهایی که پس از دفاع مقدس کشیدیم و تمام هزینه هایی که انقلاب داد و تمام محرومیتهایی که اقشار مردم در این دوران متحمل شدند زیر سر شخصی است که همچنان با سخنان دویهلو و کنایه آمیز بر طبل اختلاف می کوید. آقای هاشمی می توانست برای پیشبرد انقلاب بسیار سودمند باشد. اما صد افسوس که خود سدی در برابر اهداف انقلاب شده است. من کمترین به آقای هاشمی نصیحت می کنم که به انقلاب بازگردد و دست در دست مردم انقلابی بدهد تا همانند گذشتگانی که خود بهتر می شناسد دنیا و آخرتش بر باد نرود. سخنانی که فرزندان هاشمی در جریان فتنه سال گذشته زدند و رفتار آقای هاشمی نشان از عمق منیتها و حسادت ایشان به مقام ولایت دارد و اینکه آرزو می کرد نفر اول مملکت باشد. او در جایگاه مصلحت که آنرا هم رهبر بنا بر مصلحت به ایشان واگذار کردند به دنبال مصلحت خود و عشیره اش است. کیست که نداند پشت فتنه گران در طول سالهای پس از رحلت امام(ره) به ایشان گرم بوده است؟ کیست که نداند سیاستهای دولت ایشان فقر را در کشور توسعه داد؟ کیست که نداند به مدد دولت ایشان رفاه طلبی و تجمل گرایی در تمام زوایای پنهان و آشکرا کشور و مردم رسوخ کرد؟ کیست که نداند این گروه برای رسیدن به متامع دنیوی خود طی سالهایی که قدرت در دستشان بود سعی در زدودن افکار بسیجی و انقلابی از میان مردم و جوانان و کشیدن آنها به مشغولیان غربی داشتند؟ انتخابات سال 84 واقعا شوکی بود که هیچ کس منتظر آن نبود زیرا که برنامه های این گروه حساب شده بود و از بین بردن جمهوری اسلامی و یا تهی کردن این نظام از روح انقلابی و اسلامی و ساقط کردن ولایت فقیه به خوبی برنامه ریزی کرده بودند. از اینرو هر چه فریاد دارید بر سر هاشمی بکشید که اوست ستون این فتنه.
کلمات کلیدی: انتخابات 88، جمهوری اسلامی، دشمن، فتنه
به نام خدا
22 بهمن گذشت و همینطور 25 بهمن. دوست سبزی می گفت که جمعیت 22 بهمن 200هزار نفر بودند. حالا او جمعیت 25 بهمن را چند میلیون تخمین می زند نمی دانم. اما از همه ی اینها گذشته تناقضهای بیشماری که این گروهک سبز به آن دچار شده اند دیگر خیلی عیان شده است. اینها نمی دانند دم از ملی گرایی بزنند یا شورش علیه دیکتاتوری؟ نمی دانند فریاد جانم فدای ایران سر بدهند یا به فرما بی بی سی به خیابانها بریزند؟ از این تناقضها که بگذریم عمق و ریشه این جریان در غرب پرستی آنها ریشه دارد. اینان غرب را قبله آمال و کعبه آرزوهای واهی خود می دانند. برای اینها هر انچه از غرب می آید از وحی خداوند نیز منزهتر و علمی تر است.اما دلم به حال این افراد می سوزد که به طناب پوسیده غرب چنگ زده اند و سقوط آزاد آنرا نمی بینند و همچنان به آن دلخوش دارند. هیچیک از این سبزیها غم اسلام ندارند. همگی فریاد وا غربا سرداده اند. فریادهای میهن پرستی هم فریبی بیش نیست. آنها حتا حاضر نیبستند نقدهای علیه غرب را بشنوند. آنها غرب را مقدس شمرده اند در صورتی شعار تقدس زدایی سر داده اند. این تناقضهاست که مردم را از ایشان جدا کرده است. وگرنه هیچکس نمی گوید در ایران به اسلام و عدالت در تمام جوانب آن عمل می شود. اما این اسلام راهی و امیدی به آینده دارد در صورتی که خود غرب امیدی به آینده ندارد و این روزگار را پایان تاریخ می داند.
خداوند همه ما را هدایت نماید.
به نام خدا
در سال 2012 المپیک در شهر لندن برگزار خواهد شد. این دوره هم همانند دوره های قبل دارای آرم خاصی است.
این آرم به شکل عجیبی نشان دهنده کلمه zion می باشد. این کلمه همانطور که همه می دانید به معنی صهیون است. اما چرا؟
طراحی این آرم به شدت مورد انتقاد بسیاری در انگلستان قرار گرفته است. چرا صهیونیستها اینبار اینگونه بی پروا نفوذ خود را اعلام می دارند.؟ غرب به شدت دنبال پروژه سال 2012 است . در این پروژه آنها قصد دارند یک آخرالمزان دروغین را به مردم دنیا تحمیل کنند و طی آن اقدام به اعلام حکومت جهانی فراماسونری یا همان صهیون بنمایند. به نظر من آرم المپیک لندن و شاید خود بازیها هم در همین راستا برنامه ریزی شده باشند. در ضمن یادمان نرود که انگلستان پایتخت فراماسونری دنیاست.
کلمات کلیدی: تمدن غرب، فراماسونری
به نام خدا
<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:0 0 0 0 0 0 0 0 0 0;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->
در آخرین قسمت پخش شده از مختار نامه در جمعه 89/10/24 نکته ای وجود داشت که یادآور حوادث سال گذشته بود. در مسجد کوفه وقتی مردم با حکومت بن حریث بر کوفه مخالفت کرده و به طرف او سنگ پرتاب کردند او جمله ای گفت کلیدی." بعد از کوفه روی آرامش را نخواهد دید" این جمله یادآور چیست؟
بله همانطور که حدس زدید یادآور جریان روز انتخابات و آن جمله ای است که اگر موسوی انتخاب نشود کشور ناآرام می گردد. این جمله کلیدی همان گافی بود که نباید داده می شد ولی به هر حال همراه با شور و احساس زنانه بیان شد تا کسانی که می خواستند خود را در پس آشوبها پنهان کنند، قبل از اجرای برنامه خود را رسوا سازند. گرچه قبل از آن هم در آن نامه کذایی به رهبر عزیز انقلاب خطها داده شده بود.
به هر حال گرچه این مجموعه مختار سالها قبل ساخته شده ولی نشان از یکی از روشهای کهنه ولی کارای جبهه باطل دارد که هنگامی که در نظر مردم با اقبال روبه رو نمی شوند با شلوغ کاری و هرج و مرج و بر هم زدن شفافیت فضا و با دروغ و حیله سعی در گل آلود کردن آب کرده تا ماهی خود را صید کنند. رگه های این سیاست را می توان از همان صدر اسلام دید. برای نمونه جنگ جمل و صفین از نمونه های این سیاست در دوران حکومت امام علی(ع) می باشد. از نمونه های اخیر هم می توان به بلواهای پس از انقلاب توسط منافقین نام برد.
البته حوادث سال گذشته نه آخرین باری بود که از این شیوه استفاده شد ونه آخرین شیوه دشمنان برای ضربه زدن به جبهه حق. اما باید از قبیل حوادث پند گرفت تا دفعه بعد دشمنان 8ماه فرصت جولان و عربده کشی نیابند.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
" در جمهوری اسلامی همه آزاد هستند به جز حزب اللهی ها"
در اعتراض به بازداشت حسین قدیانی و فیلتر شدن وبلاگش نامه ی وی به قوه قضائیه را در وبلاگم قرار می دهم.
نامه سرگشاده حسین قدیانی به رئیس قوه قضائیه
جناب آقای آملی لاریجانی!
اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام نامه را آغاز کنم که این نامه من به شما نیست؛ ناله من از دستگاه قضاست و ناله را با شیون شروع می کنند نه با درود. پس چه سلامی و چه علیکی؟ و تا دیر نشده بسم الله!
ریاست قوه قضاییه!
این نامه را و در حقیقت این ناله را در حالی دارم مکتوب و فریاد می کنم که در “مسجدالحرامم” و دقیقا نشسته ام مقابل “رکن یمانی”. زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد. الحمدالله در چنین مکان مقدسی، یارای دروغم نیست و سخن جز به صداقت اما با صراحت نمی توانم بُرد که هر گاه چشم از این صفحه برمی دارم کعبه را خانه خدا را می نگرم و بیش از پیش وجود خدای داور را احساس می کنم. در چنین جایی بر خلاف وجدان، اگر هم بخواهم، توان حرف زدنم نیست. پس با دقت نامه ام را بخوانید و با همت مضاعف ناله ام را گوش کنید.
چند روز پیش و در همین حج و با سوء استفاده از اینترنت پرسرعت آل سعود و به مناسبت رد کردن شمارگان وبلاگم؛ “قطعه مقدس 26″ از عدد یک میلیون بازدید، در قامت یک خبرنگار از دوستانم سئوالاتی مطرح کردم که یکی اش این بود؛ “از 20 نمره، چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید؟”. متاسفانه و در کمال بدبختی، میانگین نمره ایشان به دستگاهی که ریاستش بر عهده حضرتعالی است، از عدد درخشان 5 هم کمتر شد اما نه! اشتباه نکنید؛ نزدیک به 60 عزیزی که در این گفت و گوی اینترنتی شرکت کردند، اعضای سایت بالاترین و جرس نیستند. این دوستان را اگر می خواهید بشناسید در یک جمله خلاصه کنم که؛ “ستاره های حضرت ماه اند” و در فتنه ای که گذشت در فضای سایبر، وبلاگ خود را سنگری برای پاسداری از “خامنه ای. دات. آی. آر” در خط مقدم گوگل کردند و با کمترین امکانات و بی هیچ حمایتی از جانب دولت و حتی حکومت، بدترین فحاشی ها و نارواترین اهانت ها به خودشان و پدر و مادرشان را در کامنت های دشمنان متحمل شدند و دل شکسته شاید، خسته هرگز، و فی المثل با دلی خون از عملکرد دستگاه قضایی، هنوز هم در هر فضایی پای کار انقلاب اسلامی اند. هم ایشان شما را همانطور که “آقا” گفته اند “دانشمندی جوان” می دانند اما شما یک شخصیت حقوقی دارید و یک شخصیت حقیقی. ما حتی اگر شما را عمار سیدعلی بدانیم لیکن به عملکرد شما به عنوان رئیس دستگاه قضایی نمره بدی می دهیم. کاش در اجتماع 110 هزار نفری بسیجیان برگه ای توزیع می شد که شمایان چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید. شک ندارم بیش از همان نمره ای که اهالی پای کار قطعه 26 به دستگاه قضایی دادند، نمی دادند. حقیقت این است که ملت 9 دی و ملت 22 بهمن از دستگاه قضایی ناراحت و عصبانی است. چرا؟ عرض می کنم خدمت تان در نکاتی. خوب دقت کنید.
1- چرا “آقا” همچنان باید از فتنه بگوید و نیز از فتنه گران، اما شما نه؟ آیا شان چه کسی در نظام مقدس جمهوری اسلامی از رهبر بالاتر است. این آبروی ما که به برکت جوشش و حرکت دائمی خون شهدای این نظام است، کی و کجا باید خرج شود و ریخته شود؟ نه خون می دهیم، نه خون دل می خوریم، نه پول و نه آبرو و نه هیچ چیز دیگر. و اینگونه چرا و به کدام دلیل، رهبر انقلاب نباید “این عمار” بگوید؟ راستی که “این عمار” رهبر برای چه بود؟ چه کسانی کدام سنگرها را خالی کردند و تنگه احد را به تونل عافیت و وادی مصلحت فروختند، که چنین شد؟ “این عمار” رهبر یعنی که کوچکی مثل من و بزرگی مثل شما آنطور که باید به وظایف خود عمل نکردیم؛ وای بر من و وای بر شما. که هنوز هم و با گذشت این همه روز و این همه ماه، “حضرت ماه” بیش از من و شما مشغول “آه” کشیدن است؛ نمی شنوید؟ آیا شان شما از رهبر بالاتر است که سران فتنه را “میکروب سیاسی” می خوانند و شما همچنان مشغول نگه داشتن احترام سران فتنه اید؟ “آقا” جز به حکمت سخن نمی رانند. میکروب را از بدن باید درآورد. یعنی باید کُشت. چرا شما هنوز سران فتنه را اعدام نکرده اید؟ به کدام دلیل فقهی؟ چرا؟ موسوی برای بالا رفتن از چوبه دار دیگر کدام بیانیه را باید بنویسد و چه توهینی باید به رهبر بکند؟ وای بر من بچه بسیجی و وای بر شمای رئیس قوه قضا که موسوی نظام ما را که برآمده از خون شهدایی است که پدر من کوچک ترین شان بود، متهم به فرعونی گری می کند و ساکتیم. خدایا بر ما ببخش. شما بفرمایید جناب موسوی در آخرین بیانیه خود، چه چیز دیگری باید می نوشت که کک دستگاه قضایی ما بگزد؟ اینکه با رذالت تمام ادعا کنی؛ مولایی که خود را غلام قنبر علی هم نمی داند، “انا ربکم الاعلی” می گوید، آیا مستحق اندک تذکری از قوه قضاییه نیست؟ هزینه توهین به رهبر در این مملکت، از نظر جنابعالی به عنوان سکاندار دستگاه قضا چیست؟
2- نمی خواهم بر شما جسارت کنم؛ فقط اُف بر من که ادعا می کنم بسیجی ام. تف بر من. موسوی رذل و خبیث که زنش لایق همان جایزه “سکس و فلسفه” مخملباف است، به نظام برخواسته از خون پدرم تهمت فرعونیت می زند، به رهبرم می گوید که ادعای خدایی دارد و من؟ انگار نه انگار. تف بر من. تف بر غیرت نداشته ام که بصیرت نامش نهاده ام. لعنت بر من اگر یک بار دیگر خود را فرزند حاج احمد متوسلیان بدانم که قسم می خورم همین رکن یمانی را همین شکاف کعبه را که اگر بود، سر از بدن موسوی و زنش جدا کرده بود و آن کاری که قوه قضاییه شما، شهامت انجامش را ندارد، انجام می داد. تف بر من. و اف بر شما که یک بار در رژیم شاه، در روزنامه اطلاعات، به امام، اهانت شد؛ آن زمان بیشتر سر و صدا شد که الان. چرا؟ چون یک مشت خواص بی بصیرت، فقط چفیه را در سفر با رهبر و نه در خطر با ولایت به دوش می اندازند. و از جمله این خواص بی بصیرت، یکی هم متاسفانه برادر خود شماست که در روزگار فتنه، پرسه در مه زد و همین که فتنه خوابید با ماه همسفر شد! چیست این که برادرتان می کند آقای آملی لاریجانی؟ چفیه را ایشان چند ماه دیر انداخت روی دوش. وقت فتنه، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی کجا بودند؟ می دانید راز سکوت شان را؟ نکته بعدی را بخوانید.
3- آقای آملی! می دانید شما کی و در چه صورتی جرئت می کنید که سران فتنه را دار بزنید؟ فقط در یک زمان. و آن زمان، زمانی است که شما جرئت کنید و اول، یک سیلی محکم بر گوش خواص بی بصیرت بخوابانید؛ جدای از بستگی قومی و خویشی و حزبی و سیاسی شان به خود. من یک سئوال دارم از شما. به چه حقی، اخوی تان به دیدار بسیجیان می رود و سخنرانی می کند؟ و به چه حقی چفیه بر دوش می اندازند؟ با چه رویی؟ ما که بر خلاف بعضی ها در فضا سیر نمی کنیم؛ “آقا” به چه کسانی گفتند “خواص بی بصیرت”؟ قالیباف که خودش مشهدی است و همشهری رهبر! محسن رضایی که زمان جنگ فرمانده بوده! علی لاریجانی که با “آقا” هزار تا عکس دارد که یکی اش را آقای هاشمی با امام نداشت! ناطق نوری چون روزی مالک اشتر علی بودند، احترام شان بر عمارعلی هم واجب! آن یکی که آن جور، این یکی هم که همچین. نکند رهبر منظورشان از خواص بی بصیرت، ما افسران جنگ نرم بودیم؟ یا نکند “آقا” مرادشان از خواص بی بصیرت، دانشمند فارین پالیسی، جناب کروبی بود؟ آیا ما با خودمان تعارف داریم؟ قوه قضاییه باید عده ای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بی بصیرت با رهبری عکس بگیرند و همسفری کنند. این که دیگر کف خواسته ما از شماست. و اما اینکه چرا برادر شما پرسه در مه زد ایام فتنه را؟ اول اینکه این پرسه در مه زدن را امیدوارم قبول داشته باشید و الا اصلا لزومی ندارد این نوشته را تا انتها بخوانید. چون در آن صورت، من و شما اصلا حرف همدیگر را نمی فهمیم. دیگر اینکه باید بپذیرید که از جمله خواصی که در فتنه 88 بی بصیرتی کرد، اخوی شما بود. و رهبر، بی شک یکی از خواصی را که لااقل در ایام فتنه، بی بصیرت شان نام نهاد، هم ایشان بود. حال می دانید چرا علی لاریجانی در مه پرسه زد؟ این را در یک خط و نکته بعدی و بی هیچ اشاره اضافی می گویم.
4- خواص بی بصیرت، جملگی از این ترسیدند که نظام اگر سقوط کرد، چه؟! بگذار جایی در رژیم بعدی در جمهوری اسلامی قلابی، و نه انقلابی داشته باشیم. ولله به همین خانه خدا قسم به همین رکن یمانی قسم، جز این نبود و همه چیز هم مختصر و مفیدش خلاصه در همین جمله می شود. به خون مطهر پدرم جز این نبود. خودتان هم می دانید که جز این نبود. و صد البته مطمئن تان کنم که این نوشته را این نامه من به شما را و این ناله من از دست شما را رهبر هم خواهند خواند. شک نکنید.
5- این را هم جناب رئیس! مختصر و مفید بگویم؛ اگر شما با سران فتنه و با خواص بی بصیرت که به نظر ما از سران فتنه، منفورترند، تعارف دارید، ما در راه رهبرمان با احدی، حتی با خود حضرتعالی تعارف نداریم. قوه قضاییه بگوید سران فتنه را کی اعدام می کند؟ و اعلام کند که اگر در این کار گستاخی لازم را ندارد، ما حاضریم تک تک سران فتنه را رهسپار جهنم کنیم. آخر کاسه صبر ما لبریز شده است. اگر ما می خواستیم مثل خواص بی بصیرت مثل برادر شما از انقلاب اسلامی دفاع کنیم، به قرآن قسم تا به حال جمهوری اسلامی ده بار کفن پوسانده بود. ما اما مثل پدران مان از رهبر دفاع می کنیم. به همان شور و شری. اگر شما تاب بیانیه های دیگر موسوی را دارید، ما نداریم. ما بی تاب شده ایم دیگر از دست صبر شما.
6- دستگاه قضایی لطف کند و کارنامه خود در قبال فتنه گران را اعلام کند. چند آشوبگر عاشورا توسط شما اعدام شد؟ الان رسیدیم به سالگردش. از این پس هر توهینی که موسوی به نظام مقدس جمهوری اسلامی بکند، ما از چشم صبر شما می بینیم. و چرا نبینیم؟ و اصلا چرا موسوی در بیانیه خود رسما و علنا چند قدم دیگر در فحاشی های خود به جلو برندارد؟ قوه قضاییه که با او با موسوی خوئینی ها با خاتمی با کروبی با عفت مرعشی با محسن هاشمی با فائزه هاشمی و با جمیع آنان کاری ندارد؛ من مانده ام از حجب و حیای سران فتنه! با این دستگاه قضایی، من مانده ام که چرا موسوی رسما به خون شهدا فحش نمی دهد؟ من مانده ام که چرا آشوبگران، دوباره تحرکی از خود نشان نمی دهند؟ با این دستگاه قضایی، چه بزدل اند سران فتنه! و چه بی جگرند آشوبگران عاشورا.
7- لطف کنید و با ما چون شیوخ اهل نصیحت سخن نگویید. ما خود پیر شده ایم از بس در جوانی، پیرهن پاره کرده ایم. ما خود ذغال فروشیم؛ خواهش می کنیم به ما نفرمایید که؛ “آقا” گفته اند سران فتنه را کاری نداشته باشید، تا مردم، خود متوجه قضایا شوند. ما بسیجیان تخسی هستیم؛ لطفا اندرونی و بیرونی نکنید اخبار را. هیچ کس چون ستاره مَحرم راز ماه و اخبار ماه نیست. ما همه چیز را می دانیم. ما اینقدر می دانیم که در روز 9 دی کیفر خواست سران فتنه را ملت نوشت و شما تاخیر کردید در اجرای عدالت. ما ملت پی به فرعونیت سران فتنه، پی به گوساله پرستی شان برده ایم. ما ملت ملتفت شده ایم که سران فتنه گوسفندی به نام سارکوزی را می پرستند. شما لطف کنید و سران فتنه را اعدام کنید. نترسید؛ آب از آب تکان نمی خورد.
8- اینگونه مواقع مدعی باید دلیل اقامه کند. بله! می دانم؛ من اما مدعی نیستم. مدعی شما هستید. شما در مقام عمل و با صبر نابه جای خود ادعا کرده اید که حکم سران فتنه، تا به امروز، اعدام نبوده. غیر از این است؟ بفرمایید با کدام دلیل فقهی و قضایی و محکمه پسند تا کنون موسوی خوئینی ها اعدام نشده است؟ عذر می خواهم از شما. و معذرت می خواهم از همه خوانندگان این نامه… در کدام جماعت و در کدام مجمع مثلا روحانیون و بعضا با حضور خاتمی و به سرکردگی همین جناب خوئینی ها، گفته شد که؛ “ما این بار باید خامنه ای را از تخت پایین بکشیم؟”. خاتمی پشیمان شده یا موسوی و یا موسوی خوئینی ها و یا کروبی و یا عفت مرعشی؟ کدام شان پشیمان شده اند؟ اینها که همچنان همان راه فتنه را می روند. اما اگر شما بگویید خاتمی پشیمان شده، من به شما عرض می کنم؛ چون در مثل مناقشه نیست، شک نکنید که توبه گرگ، مرگ است. این اداها از نفاق این ملعون است و نه از پشیمانی او. منافق ترین سران فتنه همین خاتمی است. گول این ملعون را نخورید. و آیا جز این است که از اولین آمرین فتنه خانم عفت مرعشی بود؟ “بریزید در خیابان ها”، یعنی جناب آقای آملی! بریزید در خیابان ها و علی را از تخت پایین بکشید. چرا این زنی که آمر فتنه بوده، یعنی آمر محاربین بوده و یعنی آمر به قتل غلام کبیری ها و سایر شهدای بسیج بوده، و به کدام دلیل فقهی در دستگاهی که شما سکان دارش هستید، اعدام نشده؟ شما اعدام نمی کنید؛ توقع دارید این زن برندارد بگوید؛ از مهدی هاشمی به گرمی استقبال خواهد شد؟ با چه کسی تعارف دارید شما؟ با استوانه ها و مکعب مستطیل ها؟ اما ما با خون پدران مان تعارف نداریم. ما الکی این همه سال یتیمی نکشیده ایم. آقای آملی! موسوی در بیانیه آخرش به پدر من اهانت کرد، چون “بابای ماست خامنه ای”. من آن کس را که اهانت به بابااکبر کند در کامنت های وبلاگم، شاید بگذرم، اما از موسوی هرگز. دستگاه قضایی بفرماید کی و کجا موسوی را اعدام می کند، که من کارمند جمهوری اسلامی نیستم که نظم این نظام مقدس ببندد دست و پایم را. من فرزند انقلاب اسلامی ام و کاری به اصول قانون اساسی ندارم. اصول قانون اساسی برای من، خطوط وصیت نامه پدرم است. قوه قضاییه برای خودش بهتر است که سران فتنه را اعدام کند. صبر ما دیگر سر رسیده است.
9- جناب آقای آملی! اگر تا پیش از این اعدام سران فتنه، خواسته از روی حقیقت ما از شما بود، از این لحظه به بعد، مصلحت نظام ایجاب می کند که بر اساس عدل و اصول فقهی و محکمه پسند (که ما نمی دانیم؛ شما که می دانید) سران فتنه را اعدام کنید. نیز باید خواص بی بصیرت را به هر گونه که صلاح می دانید، متنبه کنید که چفیه را لباس شهدا را لطف کنند و ندزدند. چفیه را برادر شما متاسفانه اشتباه گرفته با شال گردن. و با پوتین هم آقای قالیباف عکس بیاندازد، ما را فقط یاد “پوتین” می اندازد که جام جهانی بعدی قرار است در این کشور یعنی “روسیه” برگزار شود. حالا جناب آملی! هی این سبزها بردارند و بگویند “مرگ بر روسیه!”
10- و آخر نکته؛ با خبر شدیم دستگاه قضایی بالاخره جواب استخاره اش را گرفت و شهلا جاهد را اعدام کرد. راستی یک سئوال که بیانگر عمق فشلی دستگاه قضاست و این البته فقط تقصیرش گردن شما نیست؛ اگر قرار بر اعدام این زن بر طبق نص صریح قصاص بود، چرا تا این همه کش دار شد؟ فقط قوه قضاییه می خواست همه دنیا را و همه جهانیان را از این موضوع باخبر کند؟ و سوژه دهد دست این و آن؟ آیا این اعدام می بایست به یک پروژه و یک پروسه برای دستگاه قضایی تبدیل می شد؟ و باز یک سئوال دیگر. آمدیم و آن دنیا همین شهلا جاهد جلوی شما را گرفت، که چرا من را عاقبت اعدام کردید اما سران فتنه را نه؟ جواب شما چیست؟ اگر این بنده مرحومه، آن دنیا یقه دستگاه قضایی را بگیرد که؛ چرا من اعدام شدم و فائزه و مهدی و عفت مرعشی اعدام نشدند؟ جواب شما چیست به عنوان سکان دار دستگاه قضایی؟ و مگر مادر شهید حسین غلام کبیری، بخشیده خانم عفت مرعشی را؟ و مگر ملت 9 دی، این اولیای دم و این اولیای خونِ دل مادران و پدران چند شهید داده، بخشیده اند سران فتنه را؟ و مگر خامنه ای بخشیده سران فتنه را؟ شما متحیرم که از کدام کیسه دارید می بخشید؟ خامنه ای آنقدر مهربان و رئوف است که از حق خود بگذرد، اما از حق خون پدران ما و از حق خونِ دل ما، نخواهد گذشت مولای ما. لبیک به خامنه ای است اعدام سران فتنه. کوچکترین لبیک به خامنه ای است. لبیک بزرگتر به “حضرت ماه” کار ما ستاره هاست. آمریکا و اسرائیل جرئت دارند حمله کنند. مثل سگ از ما می ترسند. آمریکا و اسرائیل با 200 کلاهک هسته ای با 2500 ماهواره جاسوسی، مثل سگ از ما می ترسند، شما ببین سران فتنه مثل چی از قوه قضاییه حساب می برند!
***
این نکته را اما مجزا می نگارم با تفکیک 3 ستاره که در بالا آمد. می دانید چرا “آقا” شما را به جای جناب هاشمی شاهرودی بر این صندلی خطیر گماردند؟ چون شما علاوه بر عنصر فقاهت و دانشمندی، “جوان” هم هستید. یعنی به تناسب مسندی که بر آن تکیه زده اید، جوان هستید. جوان، نه به معنای خامی و ناپختگی، که به معنای انگیزه و شور بیشتر. مهمترین حکمتی که از انتصاب شما به این سمت، من برداشت کردم این بود؛ جوانان معمولا اگر هم بخواهند قربانی کنند، مصلحت را قربانی حقیقت می کنند. یعنی تشخیص مصلحت سنجان را قربانی عدالت می کنند. هیچ اندیشه کرده اید که چرا همواره “آقا” روی جوان بودن شما تاکید می کنند؟ و شما را فقیه جوان و یا اندیشمند جوان می خوانند؟ پیران را مصلحت سنجی رواست و جوانان را به عدالت طلبی شان می سنجند. در این مهم بسی اندیشه کنید جناب آقای آملی. آخر سخن و شاید به قصد مزاح. آن دیگر برادر شما “جواد” در فتنه نمره خوبی گرفت اما چفیه اش را این دیگر برادرتان می اندازد. ما و اخوان لاریجانی را داستان دور و دراز و پر رمز و رازی است. خداوند پدر فرزانه و حکیم تان را که حقا دانشمندی بی همتا و نمونه ای نادر از علمای اهل فضل بود، با “حضرت باقرالعلوم” محشور و مشهور کند. آمین. و از تحمل و سعه صدرتان ممنون. و اینک “والسلام” که در خود “سلام” هم نهفته دارد! علیک اش را می خواهید بگویید؛ سران فتنه را اعدام کنید.
کلمات کلیدی:
گروه زیگورات
به نام خدا
گروه زیگورات تولید و عرضه کننده محصولات متنوع هنری و تبلیغاتی در خدمت شماست.
عرضه محصولات تبلیغاتی با چاپ بر روی لیوان، بشقاب، تی شرت و چندین محصول دیگر.
برای اطلاعات بیشتر با وبلاگ این گروه همراه شوید.
http://zigoratadv.persianblog.ir/
همچنین می توانید با شماره 093809??0?9 تماس حاصل نمایید.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
این روزها بحثهای جدی مطرح می شود در مورد تجدید نظر در دروس علوم انسانی در دانشگاه ها. گاهی هم خبرهایی می رسد از کنارگذاشتن اساتیدی که در این حوزه به شدت وابسته به علوم غربی بوده و مروج این علوم در دانشگاه ها هستند. گذشتهاز صحت وسقم این خبر باید از دریچه دیگری به این قضیه نگاه کرد.
برای مقابله با نفوذ علوم و تمدن غربی نیاز به حذف نیست بلکه باید ضمن تقویت خود پاشنه آشیل(بهتر است بگوییم چشم اسفندیار) تمدن غرب را هدف بگیریم. تمدن غرب گرچه به لحاظ ظاهری بسیار مجلل و مقتدر نشان می دهد اما دچار چالهشای اساسی است و به ویژه در این دوران آنچنان متذلل است که می توان با هدفگیری درست و البته به شرط ارائه جایگزین بهتر، ضربه های سنگیینی به آن وارد کرد و تا مرز نابودی پیش برد. گرچه به طور طبیعی نیز این تمدن در حال سقوط و نابودی است.
بهترین راه مقابله با این تمدن به قول عامیانه این است که زیرآب این تمدن در میان مردم و فرهیختگان زده شود. اگر اینگونه عمل شود به خودی خود این تمدن جایگاه خود را در میان مردم جهان از دست می دهد و می توان با ارائه درست تمدن و فرهنگ و علوم اسلامی جایگزین مناسب این تمدن را به جهانیان معرفی کرد. این وظیفه هم بر عهده نخبگان و استادان متعهد حوزه و دانشگاه است.
نکته ظریف دیگری در این بین باقی می ماند و آن این است که به علت تنگاتنگی رابطه بین ظاهر پیشرفته و فن آوریهای روز دنیا در غرب (همان پیشرفت مادی غرب) با علوم انسانی تمدن غرب ممکن است در هنگام مبارزه با این علوم و نیز فرهنگ غرب دچار تناقض شده و خود و دیگران نیز دچار حیرت شویم. در ضمن نمی توانیم بگوییم که ما از فن آوری غرب استفاده می کنیم ولی از فرهنگ آنها تأثیر نمی پذیریم. باید دانست که بالاخره فن آوری حاصل از تمدن غرب پشتوانه فرهنگی و علوم انسانی دارد. نیم خواهم بگویم که نباید از این فن آوریها استفاده کرد بلکه باید دانشمندان ما ضمن تفکر در به چالش کشیدن تمدن غرب این موضوع را هم در نظر بگیرند. به این معنی که نمی توان در عمق ذهن خود برای این فن آوریها اصالت قائل شد و در کنار آن به مبارزه به تمدن غرب پرداخت. همانند این است که بر سر شاخه ای نشسته باشی و سرشاخه ببری. دانشمندان ما باید به الگویی اسلامی از پیشرفت فکر کنند. تا این الگوی جایگزین ارائه نشود نمی توان هم دل به ظاهر پیشرفته تمدن غرب بست و هم با آن به مبارزه پرداخت.
به نام خدا
فوتبال و آخرت!
دنیای امورز دنیای صنعتی و ماشینی است که در نتیجه آن انسانها دچار کاهش شدید فعالیتهای بدنی شده اند. این شرایط ضرورت ورزش برای انسانها را بیشتر از گذشته کرده است. از آنجائیکه انسانها همیشه به دنبال سود هستند عده ای (تفکر سرمایه داری) با استفاده از این نیاز انسان امروز از ورزش صنعتی پولساز ساخته اند تا بتوانند با کسب درآمدهای کلان جیبهای پرنشدنی خود را مملو از پول کنند. اما در این میان فوتبال از پرطرفدارترین و در نتیجه پولسازترین رشته های ورزشی است. در کشور ما هم هر چند در ابتدا مشهور بود که بازیکنان فقط به خاطر علاقه فوتبال بازی می کردند و بحث مادی آن چندان چشمگیر و تعیین کننده نبود. اما چیزی که امروزه به ویژه پس از به اصطلاح حرفه ای شدن فوتبال می بینیم غیر از این است. پول در این فوتبال حرف اول را می زند. از قضا می بینیم از زمانی که بحث پول به این شکل وارد فوتبال ما شده است موفقیتهای آن هم در سطح بین المللی کمتر گشته است.
پرسش اینجاست که آیا خرج این همه پول و بیت المال برای این ورزش لزومی دارد؟ آیا نمی توان این پول و سرمایه ی مملکت را در جای دیگری خرج کرد که چندین برابر امروز برای مملکت ارزش افرین و افتخار آمیز باشد. آیا یک ورزشکار نمی تواند حداقل در سطح یک کارمند عالی رتبه با بالاترین درآمد کارمندی زندگی کند؟ ایا نمی تواند در حد یک تاجر زندگی کند؟ آخر این فوتبال چه چیزی به دنیا و آخرت مردم می افزاید؟ درآمدهای چندصد میلیونی و یا میلیاردی فوتبالیستها چه توجیحی دارد؟ در حالی که کشور دارای مشکلاتی متعددی است و هستند کسانی که به نان شب خود محتاجند. آیا نباید برای این پولها در محضر خداوند جواب بدهند؟ اگر فوتبال تعطیل شود چه زیانی به مردم می رسد؟ از آنجائیکه بیشتر باشگاه های ما دولتی هستند آیا مسئولین فکری برای حساب پس دادن در مورد بیت المال کرده اند؟ یا حتی شخصی که با سرمایه ی شخصی وارد این عرصه شده و چند میلیارد سرمایه را در این راه خرج می کند قدری هم به فکر مستمندان هست؟ آیا نمی داند که ثروتمندان در گناه فقرا شریکند؟
اشتباه نکنید من خودم علاقه وافری به فوتبال دارم. اما بحث این است که این رشته ورزشی ارزش این همه سرمایه مادی و معنوی و وقت و هزینه که خرجش می شود را ندارد. چرا بیشتر اهالی فوتبال به متولانی تبدیل شده اند که حتی برای مردم هم ارزش قائل نیستند. حال گیریم چند صباحی چند افتخار هم برای کشور کسب کرده باشند، آیا این موجب می شود که از همه ملت و دولت طلبکار باشند؟ آیا نباید در این دوره شهرت و ثروت افتادگی بیاموزند؟ چرا فوتبال به سمتی می رود که دین و ایمان در میان اهالی آن ضعیف می شود؟ چرا افراد این قشر از ضعیفترین سطح اخلاق و فرهنگ برخوردارند؟ چرا در میان فوتبالیست ها کمتر افراد تحصیلکرده دیده می شود؟ چرا هر هفته شاهد بدو بیراه اهالی فوتبال به یکدیگر هستیم؟ چرا تماشاچیان آن اوضاع اسفناک فرهنگی را در ورزشگاه ها ایجاد کرده اند؟ باشگاه هایی که عنوان فرهنگی ورزشی را یدک می کشند چند صد تومان خرج فرهنگ کرده اند؟ چرا کسی سرمایه اش را نمی آورد و یک موسسه مطالعاتی علمی یا فرهنگی راه بیاندازد و قدری هم در خدمت اسلام خرج کند؟
از این چرا ها بسیار است اما کیست که به آنها جوابی دهد. البته گرچه کسی جوابی به ما نمی دهد ولی به طور حتم در پیشگاه خداوند باید جواب قانع کننده ای برای عمر و مالی که در این راه هزینه کرده ان داشته باشند.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
یک سال از انتخابات ریاست جمهوری دهم گذشت. حوادث پس از انتخابت سال گذشته را برای همه ملت سال دردناکی کرد. چه آنانکه از فتنه گران حمایت می کردند چه آنانکه از ولایت حمایت می کردند. سالگرد این فتنه هم گذشت، حال باید به گونه ای دیگر به قضیه نگاه کرد. چرا و چگونه این اتفاقات رخ داد. باید وسیعتر و جدا از مباحث سیاسی از منظر تاریخی و جامعه شناسی با مسئله رو به رو شد. چرا در ابتدا عده زیادی بحث تقلب را باور کردند؟ چرا روزی که موسوی طرفدارانش را به خیابان کشید آن جمعیت به خیابان آمد؟ منظور آنها از این ریختن در خیابان چه بود؟ چرا جریان سبز هنوز فکر می کند که بیشمار است؟ چرا هنوز عده ای خود را فریب داده و بر حرفهای یکسال پیش اصرار می ورزند؟ عده ی زایدی که من خود می شناسمشان بر اثر همان تظاهرات موسوی در خیابان آزادی بود که ادعای تقلب را مطرح نمودند. ریشه های این حرکت باید شناخته شود. آیا موسوی قادر به جمع آوری چنین جمعیتی بود؟ من معتقدم که او هرگز با توان خودش نه چنین رایی داشت و نه چنین قدرتی.
به هر رو امیدوارم با مباحث علمی و ریشه یابی وقایع علت و عوامل حوادث سال گذشته بازشناخته شود تا دیگر تکرار نگردد. گرچه حوادث غمبار و ناراحت کننده بود ولی در نهایت به لطف خدا به نفع انقلاب و مردم پیش رفت.
کلمات کلیدی:
به نام خدا
دانلود مستند تقاطع
از سایت سلام سبزوار گذاشتم. از نویسنده سایت بسیار متشکرم
11،8 مگابایت/ قسمت اول
دانلود کلیپ تصویری لینک غیرمستقیم
11،9 مگابایت/ قسمت دوم
دانلود کلیپ تصویری لینک غیرمستقیم
11،9 مگابایت/ قسمت سوم
دانلود کلیپ تصویری لینک غیرمستقیم
15،3 مگابایت/قسمت چهارم
کلمات کلیدی: انتخابات 88، دشمن، منافق